معنی mobben
mobben
آزار دادن، قلدر، جمع کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با mobben
lobbyen
lobbyen
لابی کَردَن، لابی ها
دیکشنری آلمانی به فارسی
morsen
morsen
ریختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
mokken
mokken
تُرُشرُویی، اَخم مِی کُند
دیکشنری هلندی به فارسی
mobiel
mobiel
مُتِحَرِّک، مُوبَایِل
دیکشنری هلندی به فارسی
lobbyen
lobbyen
لابی کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
moyen
moyen
مُتِوَسِّط، میانگین
دیکشنری فرانسوی به فارسی
momen
momen
لَحظِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
loben
loben
تَحسِین کَردَن، سِتایِش، سِتایِش کَردَن، مَدح کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
ebben
ebben
کاهِش یافتَن، آبنوس
دیکشنری هلندی به فارسی