معنی morire - جستجوی لغت در جدول جو
morire
مردن، بمیر
ادامه...
مُردَن، بِمیر
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
morder
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
coprire
پوشش دادن، پوشش، پوشاندن، دامنه داشتن، کلاه گذاشتن
ادامه...
پوشِش دادَن، پوشِش، پوشاندَن، دامَنِه داشتَن، کُلاه گُذاشتَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
fornire
ارائه دادن، عرضه، تأمین کردن، تهیّه کردن
ادامه...
اِرائِه دادَن، عَرضِه، تَأمین کَردَن، تَهیِّه کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
ferire
آسیب رساندن، صدمه دیده، آسیب زدن، زخم زدن
ادامه...
آسیب رِساندَن، صَدَمِه دیدِه، آسیب زَدَن، زَخم زَدَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
fiorire
رونق یافتن، شکوفا شود، شکوفه دادن، گل دادن
ادامه...
رُونَق یافتَن، شُکوفا شَوَد، شُکوفِه دادَن، گُل دادَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
vorige
قبلی
ادامه...
قَبلی
دیکشنری هلندی به فارسی
morrer
مردن، برای مردن
ادامه...
مُردَن، بَرایِ مُردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
dormire
خوابیدن، بخوٰاب
ادامه...
خوابیدَن، بِخوٰاب
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
perire
نابود شدن، از بین رفتن
ادامه...
نابود شُدَن، اَز بِین رَفتَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
dorare
طلا کردن، قهوه ای
ادامه...
طَلا کَردَن، قَهوِه ای
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
morbide
به طور غیرعادی و بیمارگونه، بیمارگونه، مرگبار
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِعادی و بیمارگونِه، بیمارگونِه، مَرگبار
دیکشنری آلمانی به فارسی
morbide
مرگبار، بیمارگونه، به طور غیرعادی و بیمارگونه
ادامه...
مَرگبار، بیمارگونِه، بِه طُورِ غِیرِعادی و بیمارگونِه
دیکشنری هلندی به فارسی
motore
موتوری، موتور
ادامه...
موتوری، مُوتُور
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
mordere
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
morale
اخلاقی
ادامه...
اَخلاقی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
aprire
باز کردن
ادامه...
باز کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
mirare
هدف قرار دادن، هدف، هدف گذاری کردن
ادامه...
هَدَف قَرار دادَن، هَدَف، هَدَف گُذاری کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
mordre
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mourir
مردن، بمیر
ادامه...
مُردَن، بِمیر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
morir
مردن، بمیر
ادامه...
مُردَن، بِمیر
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
morder
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
sourire
لبخند، لبخند بزن، لبخند زدن، لبخندیدن
ادامه...
لَبخَند، لَبخَند بِزَن، لَبخَند زَدَن، لَبخَندیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
écrire
نوشتن، برای نوشتن
ادامه...
نِوِشتَن، بَرایِ نِوِشتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mérite
لیاقت، مستحقّ
ادامه...
لِیاقَت، مُستَحَقّ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
marier
ازدواج کردن، ازدواج کن
ادامه...
اِزدِواج کَردَن، اِزدِواج کُن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
moudre
خراشیدن، آسیاب کردن
ادامه...
خراشیدَن، آسیاب کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mobile
قابل حرکت، موبایل، قابل حمل، متحرّک
ادامه...
قابِلِ حَرَکَت، مُوبَایِل، قابِلِ حَمل، مُتِحَرِّک
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
morose
بی روح، مرسی، غمگین
ادامه...
بی روح، مِرسی، غَمگین
دیکشنری فرانسوی به فارسی
morbide
به طور غیرعادی و بیمارگونه، بیمارگونه، مرگبار
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِعادی و بیمارگونِه، بیمارگونِه، مَرگبار
دیکشنری فرانسوی به فارسی
morale
اخلاقیات، اخلاقی
ادامه...
اَخلاقیات، اَخلاقی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mobile
قابل حرکت، موبایل، قابل حمل، متحرّک
ادامه...
قابِلِ حَرَکَت، مُوبَایِل، قابِلِ حَمل، مُتِحَرِّک
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tordre
پیچاندن، پیچ و تاب، چرخاندن، چلانیدن
ادامه...
پیچاندَن، پیچ و تاب، چَرخاندَن، چِلانیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
croire
باور کردن، باور کنید
ادامه...
باوَر کَردَن، باوَر کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
marcire
گندیدن، پوسیدگی
ادامه...
گَندیدَن، پوسیدِگی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی