معنی tordre
tordre
پیچاندن، پیچ و تاب، چرخاندن، چلانیدن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با tordre
mordre
mordre
گاز گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tondre
tondre
بُریدَن، چَمَن زَنی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ordre
ordre
نَظم، سِفارِش دَهید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fondre
fondre
ذُوب شُدَن، ذُوب شَوَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
morder
morder
گاز گِرِفتَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
moudre
moudre
خراشیدَن، آسیاب کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tendre
tendre
لَطیف بودَن، مُناقِصِه، نَرم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
coudre
coudre
دَستکاری کَردَن، دوختَن، سوزَن زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
perdre
perdre
اَز دَست دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی