معنی mordere - جستجوی لغت در جدول جو
mordere
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
tordre
پیچاندن، پیچ و تاب، چرخاندن، چلانیدن
ادامه...
پیچاندَن، پیچ و تاب، چَرخاندَن، چِلانیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
morire
مردن، بمیر
ادامه...
مُردَن، بِمیر
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Border
مرز گذاشتن، مرز
ادامه...
مَرز گُذاشتَن، مَرز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
modern
به طور مدرن، مدرن
ادامه...
بِه طُورِ مُدِرن، مُدِرن
دیکشنری هلندی به فارسی
moeder
مادر
ادامه...
مادَر
دیکشنری هلندی به فارسی
modern
به طور مدرن، مدرن
ادامه...
بِه طُورِ مُدِرن، مُدِرن
دیکشنری آلمانی به فارسی
oudere
مسن، مسن تر
ادامه...
مُسِن، مُسِن تَر
دیکشنری هلندی به فارسی
modern
مدرن
ادامه...
مُدِرن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
morrer
مردن، برای مردن
ادامه...
مُردَن، بَرایِ مُردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
godere
لذّت بردن، لذّت ببرید
ادامه...
لَذَّت بُردَن، لَذَّت بِبَرید
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
modern
مدرن
ادامه...
مُدِرن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
moudre
خراشیدن، آسیاب کردن
ادامه...
خراشیدَن، آسیاب کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
morder
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
mordace
زننده، گاز گرفتن
ادامه...
زَنَندِه، گاز گِرِفتَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
vorderer
جلوی، جلو
ادامه...
جِلویِ، جِلو
دیکشنری آلمانی به فارسی
erodere
فرسایش یافتن، فرسایش
ادامه...
فَرسایِش یافتَن، فَرسایِش
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
torcere
پیچاندن، پیچ و تاب، چرخاندن
ادامه...
پیچاندَن، پیچ و تاب، چَرخاندَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
fondere
ادغام کردن، ذوب شود
ادامه...
اِدغام کَردَن، ذُوب شَوَد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
correre
دویدن، اجرا کنید
ادامه...
دَویدَن، اِجرا کُنید
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
sorgere
پدید آمدن، بوجود می آیند
ادامه...
پَدید آمَدَن، بِوُجود می آیَند
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
perdere
نشت کردن، از دست دادن
ادامه...
نَشت کَردَن، اَز دَست دادَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
moderne
مدرن
ادامه...
مُدِرن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
morder
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
mordre
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ordre
نظم، سفارش دهید
ادامه...
نَظم، سِفارِش دَهید
دیکشنری فرانسوی به فارسی