معنی Border
Border
مرز گذاشتن، مرز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Border
morder
morder
گاز گِرِفتَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
morder
morder
گاز گِرِفتَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
garder
garder
نِگَه داشتَن، نِگَه دارید، نِگَهبانی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
former
former
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
forger
forger
آب شُدَنِ فِلِز، جَعل کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
forcer
forcer
اِجبار کَردَن، زور
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fonder
fonder
بُنیاد گُذاشتَن، یافت، پایِه گُذاری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
perder
perder
اَز دَست دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
aborder
aborder
بَررَسی کَردَن، فُرود آمَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی