معنی menawar - جستجوی لغت در جدول جو
menawar
چانه زدن، مناقصه
ادامه...
چانِه زَدَن، مُناقِصِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
melawan
مقابله کردن، مخالفت کنند
ادامه...
مُقابَلِه کَردَن، مُخالِفَت کُنَند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menaja
حمایت کردن، حامی
ادامه...
حِمایَت کَردَن، حامی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menata
سبک دار کردن، سازماندهی
ادامه...
سَبک دار کَردَن، سازماندِهی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
merawat
مراقبت کردن، پرستار، پرستاری کردن، نگهداری کردن
ادامه...
مُراقِبَت کَردَن، پَرَستار، پَرَستاری کَردَن، نِگَهداری کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menjawab
پاسخ دادن، پاسخ دهید
ادامه...
پاسُخ دادَن، پاسُخ دَهید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menukar
مبادله کردن، مبادله، تعویض کردن، جایگزین کردن
ادامه...
مُبادِلِه کَردَن، مُبادِلِه، تَعویض کَردَن، جایگُزین کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menular
مسری، عفونی
ادامه...
مُسری، عُفونی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menyamar
پنهان کردن، مبدّل شده
ادامه...
پِنهان کَردَن، مُبَدِّل شُدِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menacer
تهدید کردن، تهدید کند
ادامه...
تَهدِید کَردَن، تَهدِید کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
amenazar
تهدید کردن، تهدید کند
ادامه...
تَهدید کَردَن، تَهدید کُنَد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
menawan
جذّاب، فریبنده، دلنشین
ادامه...
جَذّاب، فَریبَندِه، دِلنِشین
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengajar
آموزش دادن، آموزش دهید، تدریس کردن
ادامه...
آموزِش دادَن، آموزِش دَهید، تَدریس کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menabur
کاشتن، بکار
ادامه...
کاشتَن، بِکار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menahan
تحمّل کردن، خودداری کنید، بازداشت کردن، مقاومت کردن، محدود کردن، نگه داشتن
ادامه...
تَحَمُّل کَردَن، خُودداری کُنید، بازداشت کَردَن، مُقاوِمَت کَردَن، مَحدود کَردَن، نِگَه داشتَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menamai
نامگذاری کردن، نامگذاری، اصطلاح کردن
ادامه...
نامگُذاری کَردَن، نامگُذاری، اِصطِلاح کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menampar
سیلی زدن
ادامه...
سیلی زَدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menanam
کاشتن، گیاه، جدا کردن، کاشت کردن
ادامه...
کاشتَن، گیاه، جُدا کَردَن، کاشت کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menatap
نگاه کردن، خیره شدن، خیره نگاه کردن
ادامه...
نِگاه کَردَن، خیرِه شُدَن، خیرِه نِگَاه کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mencakar
چنگال زدن، خراش، پنجه زدن
ادامه...
چَنگال زَدَن، خَراش، پَنجِه زَدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengawal
همراهی کردن، اسکورت
ادامه...
هَمراهی کَردَن، اِسکورت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menawarkan
پیشنهاد دادن، پیشنهاد، ارائه دادن
ادامه...
پیشنَهاد دادَن، پیشنَهاد، اِرائِه دادَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی