معنی meer - جستجوی لغت در جدول جو
meer
بیشتر
ادامه...
بیشتَرِ
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
mer
دریا
ادامه...
دَریا
دیکشنری فرانسوی به فارسی
consumeerbaar
قابل مصرف
ادامه...
قابِلِ مَصرَف
دیکشنری هلندی به فارسی
supermeerderheid
اکثریّت فوق العاده، فوق اکثریّت
ادامه...
اَکثَریَّت فُوق العادِه، فُوقِ اَکثَریَّت
دیکشنری هلندی به فارسی
getransformeerd
تبدیل شده، تبدیل شده است
ادامه...
تَبدیل شُدِه، تَبدیل شُدِه اَست
دیکشنری هلندی به فارسی
geïnformeerd
آگاه، مطّلع شد
ادامه...
آگاه، مُطَّلِع شُد
دیکشنری هلندی به فارسی
gekalmeerd
ساکت شده، آرام شد
ادامه...
ساکِت شُدِه، آرام شُد
دیکشنری هلندی به فارسی
geanimeerd
متحرّک
ادامه...
مُتِحَرِّک
دیکشنری هلندی به فارسی
gedecimeerd
ویران شده، نابود شده
ادامه...
ویران شُدِه، نابود شُدِه
دیکشنری هلندی به فارسی
gerenommeerd
معروف، مشهور، به طور معتبر، معتبر
ادامه...
مَعروف، مَشهور، بِه طُورِ مُعتَبَر، مُعتَبَر
دیکشنری هلندی به فارسی
programmeerbaar
قابل برنامه ریزی
ادامه...
قابِل بَرنامِه ریزی
دیکشنری هلندی به فارسی
programmeerbaarheid
قابلیت برنامه ریزی
ادامه...
قابِلِیَت بَرنامِه ریزی
دیکشنری هلندی به فارسی
goed geïnformeerd
آگاه، به خوبی آگاه است، خوب مطّلع
ادامه...
آگاه، بِه خوبی آگاه اَست، خوب مُطَّلِع
دیکشنری هلندی به فارسی
meerderheid
اکثریّت
ادامه...
اَکثَریَّت
دیکشنری هلندی به فارسی
eer
شرافت، افتخار
ادامه...
شَرافَت، اِفتِخار
دیکشنری هلندی به فارسی
leer
دکترین، یاد بگیرند
ادامه...
دُکتُرین، یاد بِگیرَند
دیکشنری هلندی به فارسی
Veer
چرخیدن، ویر
ادامه...
چَرخیدَن، ویر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Jeer
مسخره کردن، جیر
ادامه...
مَسخَرِه کَردَن، جیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Leer
با دیده شهوت نگاه کردن، لیر
ادامه...
با دیدِه شَهوَت نِگَاه کَردَن، لیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Meer
دریا
ادامه...
دَریا
دیکشنری آلمانی به فارسی
mehr
بیشتر
ادامه...
بیشتَرِ
دیکشنری آلمانی به فارسی
Peer
خیره نگاه کردن، همتا
ادامه...
خیرِه نِگَاه کَردَن، هَمتا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
leer
با حالت خالی، خالی، به طور تهی، توخالی، خیره وار
ادامه...
با حالَتِ خالی، خالی، بِه طُورِ تُهی، تُوخَالِی، خیرِه وار
دیکشنری آلمانی به فارسی
moer
خراشیدن، آسیاب کردن
ادامه...
خراشیدَن، آسیاب کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
weer
هوا، آب و هوا
ادامه...
هَوا، آب و هَوا
دیکشنری هلندی به فارسی
zeer
بسیار
ادامه...
بِسیار
دیکشنری هلندی به فارسی
meter
در هم پیچیدن، متر
ادامه...
دَر هَم پیچیدَن، مِتر
دیکشنری پرتغالی به فارسی
mexer
هم زدن، مخلوط کردن، حرکت دادن
ادامه...
هَم زَدَن، مَخلوط کَردَن، حَرَکَت دادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
leer
خوٰاندن
ادامه...
خوٰاندَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
meter
در هم پیچیدن، قرار دادن
ادامه...
دَر هَم پیچیدَن، قَرار دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
mener
رهبری کردن، انجام دهد
ادامه...
رَهبَری کَردَن، اَنجام دَهَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
slecht geïnformeerd
ناخوانده، کم اطّلاع
ادامه...
ناخواندِه، کَم اِطِّلاع
دیکشنری هلندی به فارسی