معنی malang - جستجوی لغت در جدول جو
malang
بدبخت، فقیر
ادامه...
بَدبَخت، فَقیر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
jalan
راه، جاده
ادامه...
راه، جادِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
malsano
غیرمفید، ناسالم
ادامه...
غِیرِمُفید، ناسالِم
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
malato
ضعیف، بیمار
ادامه...
ضَعیف، بیمار
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
balans
تعادل
ادامه...
تَعَادُل
دیکشنری هلندی به فارسی
belang
اهمّیت، علاقه
ادامه...
اَهَمّیَت، عَلاقِه
دیکشنری هلندی به فارسی
galant
دلیر، شجاع، به طور شجاعانه
ادامه...
دَلیر، شُجاع، بِه طُورِ شُجاعانِه
دیکشنری هلندی به فارسی
malazi
محلّ اقامت
ادامه...
مَحَلِّ اِقامَت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
malas
بی حوصله، تنبل
ادامه...
بی حُوصِلِه، تَنبَل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
sayang
عزیز، عزیزم، دوستدار
ادامه...
عَزیز، عَزیزَم، دوستدار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
makan
خوردن، بخور
ادامه...
خُوردَن، بُخُور
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
malin
بدخیم، باهوش
ادامه...
بَدخیم، باهوش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
kalan
باقی، باقی مانده
ادامه...
باقی، باقی ماندِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
yalan
دروغ، دروغ بگو
ادامه...
دُروغ، دُروغ بِگو
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
malen
رنگ کردن
ادامه...
رَنگ کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
malen
خراشیدن، آسیاب کردن، خردکننده
ادامه...
خراشیدَن، آسیاب کَردَن، خُردکُنَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
saling
مشترک، یکدیگر
ادامه...
مُشتَرِک، یِکدیگَر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
zalany
غرق شده، غرق شدن
ادامه...
غَرق شُده، غَرق شُدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
matang
بالغ، رسیده، بالغ شدن
ادامه...
بالِغ، رِسیدِه، بالِغ شُدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
hilang
گمشده، گم شده است
ادامه...
گُمشُدِه، گُم شُدِه اَست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
magang
کارآموزی کردن، کارآموزی
ادامه...
کارآموزی کَردَن، کارآموزی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
cabang
پیچیدگی، شاخه
ادامه...
پیچیدِگی، شاخِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
datang
آمدن، بیا
ادامه...
آمَدَن، بیا
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menang
بردن، برنده شوید
ادامه...
بُردَن، بَرَندِه شَوید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
galant
دلیر، شجاع
ادامه...
دَلیر، شُجاع
دیکشنری فرانسوی به فارسی
galant
به طور شجاعانه، شجاع، دلیر
ادامه...
بِه طُورِ شُجاعانِه، شُجاع، دَلیر
دیکشنری آلمانی به فارسی
jarang
کم تکراری، به ندرت، نادر، متفرّق
ادامه...
کَم تِکرَاری، بِه نُدرَت، نادِر، مُتِفَرِّق
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
maślany
دغلکار، موذیانه
ادامه...
دَغَلکار، موذیانِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
lelang
حراج
ادامه...
حَراج
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
malade
بیمار
ادامه...
بیمار
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mélangé
مخلوط، مخلوط کردن
ادامه...
مَخلوط، مَخلوط کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mélange
ترکیب، مخلوط کردن
ادامه...
تَرکیب، مَخلوط کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
paling
بیشترین، بیشتر
ادامه...
بیشتَرین، بیشتَرِ
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
malarz
نقّاش، نقّاش دیوار
ادامه...
نَقَّاش، نَقَّاش دیوار
دیکشنری لهستانی به فارسی
maana
منظور داشتن، معنی، معنا
ادامه...
مَنظور داشتَن، مَعنی، مَعنا
دیکشنری سواحیلی به فارسی