معنی kuwa - جستجوی لغت در جدول جو
kuwa
شدن، بودن، تشکیل شدن
ادامه...
شُدَن، بودَن، تَشکِیل شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
kuwa na mawazo ya kupita kiasi
وسواس داشتن، بیش از حد فکر کردن
ادامه...
وَسوَاس داشتَن، بیش اَز حَد فِکر کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa na wasiwasi
نگران بودن
ادامه...
نِگَران بودَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa na wakati
وقت شناسی، وقت داشته باشید
ادامه...
وَقت شِناسی، وَقت داشتِه باشید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa na umri mkubwa
بالغ شدن، پیر بودن
ادامه...
بالِغ شُدَن، پیر بودَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa na sifa
ویژگی داشتن، شهرت داشته باشد
ادامه...
ویژِگی داشتَن، شُهرَت داشتِه باشَد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa na shughuli
مشغول بودن
ادامه...
مَشغول بودَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa na nguvu
قدرت داشتن، قوی بودن
ادامه...
قُدرَت داشتَن، قَوی بودَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa na manufaa
مفید بودن، مفید باشد
ادامه...
مُفید بودَن، مُفید باشَد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa rafiki
دوست شدن، دوست باش
ادامه...
دوست شُدَن، دوست باش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa na maana
مهمّ بودن، معنی دار بودن
ادامه...
مُهِمّ بودَن، مَعنی دار بودَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa na kiasi
مقدار داشتن، متواضع باش
ادامه...
مِقدار داشتَن، مُتِواضِع باش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa na hitilafu
نقص پیدا کردن، خطا داشته باشد
ادامه...
نَقص پِیدا کَردَن، خَطا داشتِه باشَد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa na haki za kunakili
حق تکثیر داشتن، دارای حقوق کپی
ادامه...
حَق تَکثِیر داشتَن، دارایِ حُقوق کُپی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa mwekundu
قرمز شدن، قرمز باشد
ادامه...
قِرمِز شُدَن، قِرمِز باشَد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa mhandisi
مهندس شدن
ادامه...
مُهَندِس شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa na wingi
فراوان بودن
ادامه...
فَراوان بودَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa shujaa
شوالیه شدن، قهرمان شدن
ادامه...
شُوالیه شُدَن، قَهرِمان شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuua
کشنده، کشتن، قتل کردن، با ضربه کشتن
ادامه...
کُشَندِه، کُشتَن، قَتل کَردَن، با ضَربِه کُشتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwasiliana
ارتباط برقرار کردن، ارتباط برقرار کنند، تماس گرفتن
ادامه...
اِرتِباط بَرقَرار کَردَن، اِرتِباط بَرقَرار کُنَند، تَماس گِرِفتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kubwa
عظیم، بزرگ، بسیار بزرگ، غول آسا، مجلّل، عالی، غول مانند، غول پیکر، تأثیرگذار، قابل توجّه، بیشترین، حجیم
ادامه...
عَظیم، بُزُرگ، بِسیار بُزُرگ، غول آسا، مُجَلَّل، عالی، غول مانَند، غول پِیکَر، تَأثِیرگُذار، قابِلِ تَوَجُّه، بیشتَرین، حَجیم
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuja
آمدن، برای آمدن
ادامه...
آمَدَن، بَرایِ آمَدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuoa
ازدواج کردن، ازدواج کن، عروسی کردن
ادامه...
اِزدِواج کَردَن، اِزدِواج کُن، عَروسی کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufa
مردن، برای مردن، منقضی شده
ادامه...
مُردَن، بَرایِ مُردَن، مُنقَضی شُدِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kula
خوردن، برای خوردن، قسم خوردن
ادامه...
خُوردَن، بَرایِ خُوردَن، قَسَم خُوردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwasilisha
رساندن، ارسال کنید، ارائه دادن، تسلیم، ارسال کردن، تابع کردن
ادامه...
رِساندَن، اِرسال کُنید، اِرائِه دادَن، تَسلِیم، اِرسال کَردَن، تابِع کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwasi
شورش کردن
ادامه...
شورِش کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa vizuri
خوب بودن، راحت باش
ادامه...
خوب بودَن، راحَت باش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwashwa
خارش، تحریک شدن
ادامه...
خارِش، تَحریک شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwasha tena
احیاء کردن، دوباره روشنش کن
ادامه...
اِحیاء کَردَن، دُوبارِه روشَنَش کُن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwasha
فعّال کردن، خارش، سوزاندن، آتش زدن، شعله ور شدن، اشتعال کردن، آتش افروختن، خارش داشتن
ادامه...
فَعّال کَردَن، خارِش، سوزاندَن، آتَش زَدَن، شُعلِه وَر شُدَن، اِشتِعال کَردَن، آتَش اَفروختَن، خارِش داشتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwalipa
صورتحساب دادن، به آنها پرداخت کند
ادامه...
صورَتحِساب دادَن، بِه آنها پَرداخت کُند
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwakilisha
نمونه بودن، نمایندگی کند، شخصیّت دادن، نمایندگی کردن
ادامه...
نِمونِه بودَن، نَمَایَندِگی کُنَد، شَخصیَّت دادَن، نَمَایَندِگی کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwaka
جرقّه زدن، سوزاندن
ادامه...
جَرَقِّه زَدَن، سوزاندَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa mchapakazi
پیشگام شدن، سخت کوش بودن
ادامه...
پیشگام شُدَن، سَخت کوش بودَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی