معنی kufa
kufa
مردن، برای مردن، منقضی شده
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kufa
kuua
kuua
کُشَندِه، کُشتَن، قَتل کَردَن، با ضَربِه کُشتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa
kuwa
شُدَن، بودَن، تَشکِیل شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuja
kuja
آمَدَن، بَرایِ آمَدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuoa
kuoa
اِزدِواج کَردَن، اِزدِواج کُن، عَروسی کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufaa
kufaa
مُناسِبَت، مُناسِب، مُناسِب بودَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kula
kula
خُوردَن، بَرایِ خُوردَن، قَسَم خُوردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی