جدول جو
جدول جو

معنی kusugua - جستجوی لغت در جدول جو

kusugua
مالش دادن، مالیدن، پاک کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

خرید کردن، برای خرید، خریداری کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ترور کردن، برای کشتن او
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خانگی کردن، پرورش دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پریس کردن، بافتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خرد کردن، آسیاب کردن، فشردن، قابل فشردن، رنده کردن، خراشیدن، خردکننده، لهو کردن، شیر دوشیدن، پودر کردن، خردایش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
جویدن، پاره کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تجدید کردن، زنده کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
اهلی سازی، اهلی شده
دیکشنری سواحیلی به فارسی
باز کردن، برای باز کردن، باز کردن رول ها، باز کردن گره ها، باز کردن بسته بندی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
آه کشیدن، مریض شدن، ناله کننده، پشیمان بودن، بیمار کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
برهنه کردن، آشکار کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دمیدن، نفس کشیدن، تنفّس، بازدم، نفس زنان، غرّش، استنشاق کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کاهش، کاهش یابد، انقباض، کاهش یابنده، کم شدن، کاهش یافتن، لاغر کردن، مرده، کوچک شدن، فروکش کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خر و پیش کننده، سوختن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
قصد داشتن، قصد دارند
دیکشنری سواحیلی به فارسی
وادار کردن، هل دادن، به جلو بردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
آزاردهنده، مزاحم، مضطرب کردن، آزار دادن، زحمت دادن، آشفته کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تبعیض کردن، تبعیض قائل شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ساینده، از مالش
دیکشنری سواحیلی به فارسی