معنی kupiec - جستجوی لغت در جدول جو
kupiec
تاجر، تاج گذاری
ادامه...
تاجِر، تاج گُذاری
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
skąpiec
خسیس، بخل
ادامه...
خَسیس، بُخل
دیکشنری لهستانی به فارسی
kupita
گذشتن، عبور کردن، از دست دادن، برتری یافتن، سبقت گرفتن
ادامه...
گُذَشتَن، عُبور کَردَن، اَز دَست دادَن، بَرتَری یافتَن، سِبقَت گِرِفتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupima
آزمایش کردن، اندازه گیری، کالیبره کردن، اندازه گیری کردن، اندازه گرفتن، مقیاس کردن، اندازه کردن، وزن کردن
ادامه...
آزمایِش کَردَن، اَندازِه گیری، کالیبرِه کَردَن، اَندازِه گیری کَردَن، اَندازِه گِرِفتَن، مِقیاس کَردَن، اَندازِه کَردَن، وَزن کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupika
پختن، برای پختن، ترشی انداختن، طعم دار کردن
ادامه...
پُختَن، بَرایِ پُختَن، تُرشی اَنداختَن، طَعم دار کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupiga
زدن، ضرب و شتم کردن، ضربه زدن، آب شدن فلز، زور زدن، کوبیدن، پوست کندن، چسباندن، تپش داشتن
ادامه...
زَدَن، ضَرب و شَتم کَردَن، ضَربِه زَدَن، آب شُدَنِ فِلِز، زور زَدَن، کوبیدَن، پوست کَندَن، چَسباندَن، تَپِش داشتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
piec
پختن، برای پختن، برشته کردن، برهنگی
ادامه...
پُختَن، بَرایِ پُختَن، بِرِشتِه کَردَن، بِرِهنِگی
دیکشنری لهستانی به فارسی