معنی kupaa - جستجوی لغت در جدول جو
kupaa
تعلیق، برخاستن، پرواز کردن
ادامه...
تَعلِیق، بَرخاستَن، پَرواز کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
kuapa
قسم خوردن
ادامه...
قَسَم خُوردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuzaa
ایجاد کردن، زایمان کند، بارور سازی، ضرب کردن، تولید مثل کردن، فرزند داشتن
ادامه...
ایجاد کَردَن، زایمان کُند، باروَر سازی، ضَرب کَردَن، تَولِید مِثل کَردَن، فَرزَند داشتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuvaa
لباس پوشیدن، پوشیدن
ادامه...
لِباس پوشیدَن، پوشیدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupoa
سرد کردن، برای خنک شدن، یخچال گذاشتن
ادامه...
سَرد کَردَن، بَرایِ خُنَک شُدَن، یَخچال گُذاشتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kujaa
نفخ کردن، کامل، بادکرده، خیس کردن، لکّه انداختن
ادامه...
نَفخ کَردَن، کامِل، بادکَردِه، خیس کَردَن، لَکِّه اَنداختَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupaua
سفید کردن، برخاستن
ادامه...
سِفید کَردَن، بَرخاستَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupata
دریافت کردن، دریافت کنید، استخراج کردن، کسب کردن، یافتن، گرفتن، به دست آوردن
ادامه...
دَریافت کَردَن، دَریافت کُنید، اِستِخراج کَردَن، کَسب کَردَن، یافتَن، گِرِفتَن، بِه دَست آوَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupas
تکّه کردن، عبور کند
ادامه...
تِکِّه کَردَن، عُبور کُنَد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupaka
مرغ را چرب کردن، نقّاشی کردن، گچ کاری کردن، لکّه انداختن، خال خالی کردن
ادامه...
مُرغ را چَرب کَردَن، نَقّاشی کَردَن، گَچ کاری کَردَن، لَکِّه اَنداختَن، خال خالی کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufaa
مناسبت، مناسب، مناسب بودن
ادامه...
مُناسِبَت، مُناسِب، مُناسِب بودَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kukaa
نشستن، برای ماندن
ادامه...
نِشَستَن، بَرایِ ماندَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupaamsha
خیساندن، برای بیدار شدن
ادامه...
خیساندَن، بَرایِ بیدار شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ya kupaa
مرفوع، از عروج
ادامه...
مَرفوع، اَز عُروج
دیکشنری سواحیلی به فارسی