جدول جو
جدول جو

معنی kubeba - جستجوی لغت در جدول جو

kubeba
کامیون کردن، حمل کردن، کشیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

واژگون شدن، قورت دادن، مصرف کردن، بلعیدن، شورش کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شانه زدن، بر روی شانه حمل کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کوله پشتی زدن، یک پوسته حمل کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کیف پول داشتن، یک کیسه حمل کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بار سنگین کردن، حمل بار
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پرورش دادن، بالا بردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ربودن، دزدی کردن، غارت کردن، دزدیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
عظیم، بزرگ، بسیار بزرگ، غول آسا، مجلّل، عالی، غول مانند، غول پیکر، تأثیرگذار، قابل توجّه، بیشترین، حجیم
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پدری، پدر شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
لنگ لنگ حرکت کردن، لنگ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
آوردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مست کردن، مست شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
درخشیدن، زرق و برق، درخشش داشتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
درخوٰاست کردن، دعا کردن، التماس کردن، درخوٰاست دادن، التماس کننده
دیکشنری سواحیلی به فارسی
صدای خش خش کردن، سوراخ کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
آروغ، نفس نفس زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
سرود خوٰاندن، برای آواز خوٰاندن، خوٰاندن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ناله کردن، پارس کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
سپردن، قرار دادن، درون سازی کردن، درج، گذاشتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
آزاردهنده، شکنجه، آزار دادن، اذیّت و آزار کردن، عذاب دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
منصوب کردن، تعیین کنید، نامگذاری کردن، مشخّص کردن، نامزد کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تف انداختن، تف کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بیان کردن، بگو، گفتن، صحبت کردن، ادای کلمات کردن، صدای بلند دادن، حرف زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
توانستن، تا بتوانم
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مسدود کردن، پلاگین، خفه کردن، گرفتگی کردن، وصله زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
فشرده کردن، تنگ، متناسب بودن، له کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
قابلیّت حمل، قابل حمل
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مورد بی توجّهی، حمل شود
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بالا بردن، حمل در هوا
دیکشنری سواحیلی به فارسی