- falować
موج دار کردن، موجود است
معنی falować - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بسته بندی کردن، بسته، ترکیب کردن، جعبه کردن، تقلّب
ممانعت کردن، برجسته، محدود کردن، تنگ نظر، ترمز کردن، ترومبونیست
زحمت کشیدن، سخت کوش
بوسیدن، جیر جیر
هدف قرار دادن، هدف، هدف گذاری کردن، هدفمند
غرق کردن، وزن کردن، سیلاب آوردن، هجایی
پشیمان بودن، اندوه دائمی
جا به جا کردن، پیچ و تاب، صفحه بازی کردن، صفحات را شماره گذاری کنید
مقیاس کردن، مقیاس کوچک
شکار کردن، درّنده، شکار
حکومت کردن، طمع
مرحله بندی کردن، روی صحنه بگذارد
بخار کردن، بخار پز کردن، جفت کردن، دروغگویی ها، تبخیر شدن
مناسب بودن، درست است، متناسب بودن، متناقض، مساوی بودن، همکار
توده کردن، تورفتگی، ماساژ دادن، راننده
نقشه کشیدن، برنامه ریزی کنید
بار دادن، اضافه بار، بارگذاری کردن، تخلیه
رنگ دادن، رنگ، رنگ کردن
اهدا کردن، دادن
نجات دادن، ذخیره شده است، ذخیره کنید
غارت کردن
رنگ کردن، رنگ، روشنایی
کشیدن، بکشید