معنی dati - جستجوی لغت در جدول جو
dati
داده، داده ها
ادامه...
دادِه، دادِه ها
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Degradation
زوال، تنزّل
ادامه...
زَوال، تَنَزُّل
دیکشنری آلمانی به فارسی
Commendation
ستایش، تقدیر
ادامه...
سِتایِش، تَقدِیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
dégradation
زوال، تنزّل
ادامه...
زَوال، تَنَزُّل
دیکشنری فرانسوی به فارسی
dilapidation
ویرانی، اسراف کردن
ادامه...
ویرانی، اِسراف کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
trépidation
اضطراب، دلهره
ادامه...
اِضطِراب، دِلهُرِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
validation
تأییدیّه، اعتبار سنجی
ادامه...
تأَییدیِّه، اِعتِبار سَنجی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
consolidation
ادغام، تثبیت
ادامه...
اِدغام، تَثبیت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
akomodatif
همکاری کننده، انطباق دادن
ادامه...
هَمکاری کُنَندِه، اِنطِباق دادَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
sédation
بی هوشی، آرام بخش
ادامه...
بی هوشی، آرام بَخش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
élucidation
استعلام، روشنگری
ادامه...
اِستِعلام، روشَنگَری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
exsudation
ترشّح
ادامه...
تَرَشُّح
دیکشنری فرانسوی به فارسی
prédation
شکارگری، شکار
ادامه...
شِکارگَری، شِکار
دیکشنری فرانسوی به فارسی
oxydation
اکسایش، اکسیداسیون
ادامه...
اُکسایِش، اُکسیداسِیون
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Predation
شکارگری، شکار
ادامه...
شِکارگَری، شِکار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Trepidation
اضطراب، دلهره
ادامه...
اِضطِراب، دِلهُرِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Sedation
بی هوشی، آرام بخش
ادامه...
بی هوشی، آرام بَخش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
liquidation
پاکسازی، انحلال، تصفیه
ادامه...
پاکسازی، اِنحِلال، تَصفِیَه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
data
داده، داده ها
ادامه...
دادِه، دادِه ها
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Gradation
درجه بندی
ادامه...
دَرَجِه بَندی
دیکشنری آلمانی به فارسی
mati
مردن، مرده
ادامه...
مُردَن، مُردِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
dahi
نبوغ، نابغه
ادامه...
نُبُوغ، نَابِغِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
hati
مدرک، سند، مستندات
ادامه...
مَدرَک، سَنَد، مُستَنَدات
دیکشنری سواحیلی به فارسی
data
داده، داده ها
ادامه...
دادِه، دادِه ها
دیکشنری سواحیلی به فارسی
dat
آن، که
ادامه...
آنِ، کِه
دیکشنری هلندی به فارسی
datieren
تاریخ گذاشتن، تاریخ
ادامه...
تاریخ گُذاشتَن، تاریخ
دیکشنری آلمانی به فارسی
gradation
درجه بندی
ادامه...
دَرَجِه بَندی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
intimidation
ترساندن، ارعاب
ادامه...
تَرساندَن، اِرعاب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fondation
بنیاد، پایه و اساس
ادامه...
بُنیاد، پایِه و اَساس
دیکشنری فرانسوی به فارسی
recommandation
توصیه
ادامه...
تَوصِیَه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rétrogradation
تنزّل، تنزّل رتبه
ادامه...
تَنَزُّل، تَنَزُّل رُتبِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Recommendation
توصیه
ادامه...
تَوصِیَه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Validation
تأییدیّه، اعتبار سنجی
ادامه...
تأَییدیِّه، اِعتِبار سَنجی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Exsudation
ترشّح
ادامه...
تَرَشُّح
دیکشنری آلمانی به فارسی
con gli occhi bendati
چشم بسته
ادامه...
چِشم بَستِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی