جدول جو
جدول جو

معنی bić - جستجوی لغت در جدول جو

bić
شکنجه کردن، شکار غیرقانونی، کوبیدن، ضربه بزنید، ضربه زدن
دیکشنری لهستانی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بوق زدن، جیر جیر، هوهو کردن، هیپنوتیزم درمانگر
دیکشنری لهستانی به فارسی
ناخن آرایی کردن، مانیکوریست
دیکشنری لهستانی به فارسی
فتوکپی گرفتن، شانس
دیکشنری لهستانی به فارسی
با انگشت شست انجام دادن، ضروری است
دیکشنری لهستانی به فارسی
انجام دادن، انجام دهد، ساختن، مصیبت زده
دیکشنری لهستانی به فارسی
طعمه گذاشتن، سپیده دم
دیکشنری لهستانی به فارسی
پرستش کردن، ارجمند
دیکشنری لهستانی به فارسی
بی آبرو کردن، بدون تزئین
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشرفت کردن، مترقّی
دیکشنری لهستانی به فارسی
گم کردن، پیشگویی
دیکشنری لهستانی به فارسی
تعطیل کردن، تعطیلات
دیکشنری لهستانی به فارسی
ساندویچ درست کردن، سانسور
دیکشنری لهستانی به فارسی
دوست داشتن، عشق
دیکشنری لهستانی به فارسی
بازگشتن، بازگشت
دیکشنری لهستانی به فارسی
فتح کردن، فاتح
دیکشنری لهستانی به فارسی
توقّف کردن، محصول
دیکشنری لهستانی به فارسی
فضا دادن، جادار بودن
دیکشنری لهستانی به فارسی
بوق زنی، بوق
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
کوبیدن، در زدن
دیکشنری لهستانی به فارسی
بوق زدن، بوق، بوق زنی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
بوق زنی، بوق
دیکشنری پرتغالی به فارسی
نوشیدن، انسانیّت
دیکشنری لهستانی به فارسی
بوق زنی، بوق
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
بودن، بورسیّه تحصیلی
دیکشنری لهستانی به فارسی
یک، یکی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
سکّه ضرب کردن، سن
دیکشنری لهستانی به فارسی
اشعه ایکس گرفتن، اشرافیّت
دیکشنری لهستانی به فارسی
ضربه زدن با پشت دست، ضربه زدن
دیکشنری لهستانی به فارسی
تنفّر داشتن، دافعه
دیکشنری لهستانی به فارسی
تراشیدن، حک کردن، در مورد، مجسّمه ساختن، مجسّمه ساز، حکّاکی کردن
دیکشنری لهستانی به فارسی
دوباره کار کردن، دوباره بگو
دیکشنری لهستانی به فارسی
پارک کردن، پارک
دیکشنری لهستانی به فارسی
میخکوب کردن، میراث
دیکشنری لهستانی به فارسی
ترکاندن، تست نشده
دیکشنری لهستانی به فارسی