جدول جو
جدول جو

معنی agen - جستجوی لغت در جدول جو

agen
نماینده، عامل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زانو زدن، زانو بزن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
اتّهام کردن، متّهم کردن، استیضاح کردن، تعقیب قانونی کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
آزمون دادن، پرس و جو، پرس و جو کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
بلند و برتر، سر به فلک کشیده
دیکشنری آلمانی به فارسی
به طور شگفت انگیز، فوق العاده، به طور عالی، عالی
دیکشنری آلمانی به فارسی
برتر، برجسته، به طور برجسته
دیکشنری آلمانی به فارسی
به طور مجازی، به معنای مجازی
دیکشنری آلمانی به فارسی
با ضربه کشتن، کشته شدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
نماینده، عامل
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
جرقّه زدن، جرقّه ها می زنند
دیکشنری آلمانی به فارسی
به طور کنجکاوانه، پرسشگرانه، پرسشگر، متعجّب
دیکشنری آلمانی به فارسی
پرس و جو کردن، سؤالات، پرسش کردن، پرسیدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
تحمّل کردن، خرس
دیکشنری آلمانی به فارسی
ماجنتا، سرخابی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
وحشیگری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متّهم کننده
دیکشنری آلمانی به فارسی
مشاور املاک، نماینده املاک
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
نماینده، عامل
دیکشنری فرانسوی به فارسی
گفتن، بگو
دیکشنری آلمانی به فارسی
نماینده
دیکشنری لهستانی به فارسی
نماینده، عامل
دیکشنری هلندی به فارسی
تعقیب کردن، شکار، شکار کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
جرأت داشتن، سبد خرید
دیکشنری هلندی به فارسی
ارّه کردن، ارّه ها
دیکشنری هلندی به فارسی
جویدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
جرأت داشتن، جرأت، ماجراجویی کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
زمان بندی کردن، برای برنامه ریزی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
شکار کردن، شکار
دیکشنری هلندی به فارسی
مشاور املاک، نماینده املاک
دیکشنری فرانسوی به فارسی
مشاور املاک، نماینده املاک
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
نماینده، عامل
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
مشاور املاک، نماینده املاک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
نماینده، عامل
دیکشنری پرتغالی به فارسی
افسوسناک، اسفناک، اندوه بارانه، با تأسّف، تأسف آور، غم انگیز
دیکشنری آلمانی به فارسی