معنی nagen
nagen
جویدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با nagen
jagen
jagen
تَعقِیب کَردَن، شِکار، شِکار کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
nager
nager
شِنا کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
wagen
wagen
جُرأت داشتَن، سَبَد خَرید
دیکشنری هلندی به فارسی
zagen
zagen
اَرِّه کَردَن، اَرِّه ها
دیکشنری هلندی به فارسی
nageln
nageln
میخ زَدَن، ناخُن
دیکشنری آلمانی به فارسی
negen
negen
نُه
دیکشنری هلندی به فارسی
sagen
sagen
گُفتَن، بِگو
دیکشنری آلمانی به فارسی
wagen
wagen
جُرأت داشتَن، جُرأت، ماجَراجویی کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
knagen
knagen
جَویدَن
دیکشنری هلندی به فارسی