معنی agen
agen
نماینده، عامل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با agen
agent
agent
نَمَایَندِه، عامِل
دیکشنری فرانسوی به فارسی
jagen
jagen
تَعقِیب کَردَن، شِکار، شِکار کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
agent
agent
نَمَایَندِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
wagen
wagen
جُرأت داشتَن، سَبَد خَرید
دیکشنری هلندی به فارسی
zagen
zagen
اَرِّه کَردَن، اَرِّه ها
دیکشنری هلندی به فارسی
nagen
nagen
جَویدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
agent
agent
نَمَایَندِه، عامِل
دیکشنری هلندی به فارسی
sagen
sagen
گُفتَن، بِگو
دیکشنری آلمانی به فارسی
wagen
wagen
جُرأت داشتَن، جُرأت، ماجَراجویی کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی