جدول جو
جدول جو

معنی Near - جستجوی لغت در جدول جو

Near
نزدیک شدن، نزدیک
دیکشنری انگلیسی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از Gear
تصویر Gear
مقدمه مفهومی
در محاسبات و سیستم های مکاترونیک، دنده (Gear) به یک مکانیزم فیزیکی یا مفهومی اشاره دارد که برای انتقال و تنظیم قدرت، گشتاور یا سرعت بین اجزای سیستم استفاده می شود. این مفهوم در طراحی سیستم های رباتیک، سخت افزار کامپیوتر و شبیه سازی های فیزیکی کاربرد گسترده ای دارد. در سطح انتزاعی تر، اصطلاح دنده ممکن است به نسبت های عملکردی در الگوریتم ها و سیستم های محاسباتی نیز اشاره داشته باشد.
انواع دنده در سیستم های کامپیوتری
1. دنده های فیزیکی در رباتیک و هارددیسک ها
2. دنده های مجازی در شبیه سازی های فیزیکی
3. دنده های مفهومی در معماری سیستم ها
4. دنده های نرم افزاری در تنظیمات عملکردی
5. دنده های امنیتی در سیستم های حفاظتی
6. دنده های ارتباطی در پروتکل های شبکه
7. دنده های محاسباتی در الگوریتم های بهینه سازی
کاربردهای محاسباتی
- انتقال قدرت در ربات ها و سیستم های مکاترونیک
- تنظیم سرعت در درایوهای فیزیکی
- مدلسازی سیستم های مکانیکی در CAD
- شبیه سازی رفتارهای فیزیکی
- بهینه سازی نسبت های عملکردی
- کنترل حرکت در سیستم های تعبیه شده
- تنظیم پارامترهای نرم افزاری
مولفه های کلیدی
- نسبت دنده (Gear Ratio)
- راندمان انتقال قدرت
- مواد و ساختار فیزیکی
- مکانیزم درگیری دنده ها
- سیستم های روان کاری
- تحمل بار و استحکام
- سازگاری با محیط عملیاتی
چالش های طراحی
- محاسبات دقیق نسبت های دنده
- بهینه سازی برای کارایی و دوام
- کاهش اصطکاک و سروصدا
- پیش بینی و جلوگیری از شکست مکانیکی
- یکپارچه سازی با سیستم های کنترلی
- تعمیر و نگهداری پیشگیرانه
روندهای آینده
- دنده های هوشمند با حسگرهای تعبیه شده
- مواد جدید برای دنده های با کارایی بالاتر
- سیستم های دنده مجازی پیشرفته
- بهینه سازی با الگوریتم های تکاملی
- چاپ سه بعدی دنده های سفارشی
- ادغام با سیستم های یادگیری ماشین
فرهنگ اصطلاحات فناوری اطلاعات IT
نزدیک ترین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقریباً
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نزدیکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوتاه بین، نزدیک بین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با ضعف بینایی، نزدیک بینی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نزدیک بینی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تر و تمیز، مرتّب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرورش دادن، عقب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شنیدن، بشنو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحمّل کردن، خرس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترساندن، ترس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دنده گذاری کردن، دنده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عزیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاره کردن، اشک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پوشیدن، بپوشید
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نزدیکی، همین نزدیکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی