معنی Dry - جستجوی لغت در جدول جو
Dry
خشک، خشک کردن
ادامه...
خُشک، خُشک کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Wry
کج کلاه، بغض کن
ادامه...
کَج کُلاه، بُغض کُن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Pry
فضولی کردن، فریاد زدن
ادامه...
فُضولی کَردَن، فَریاد زَدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Try
سعی کردن، امتحان کردن
ادامه...
سَعی کَردن، اِمتِحان کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Cry
گریه کردن، گریه کن
ادامه...
گِریِه کَردَن، گِریِه کُن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Day
روزانه، روز
ادامه...
روزانِه، روز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fry
سرخ کردن
ادامه...
سُرخ کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Dryly
به طور خشک، به صورت خشک
ادامه...
بِه طُورِ خُشک، بِه صورَتِ خُشک
دیکشنری انگلیسی به فارسی