معنی Daring - جستجوی لغت در جدول جو
Daring
جسور، جسورانه
ادامه...
جَسور، جَسورانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
sering
مکرّر، اغلب
ادامه...
مُکَرَّر، اَغلَب
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
nyaring
زهرآگین، با صدای بلند
ادامه...
زَهرآگین، با صِدایِ بُلَند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
parking
پارکینگ
ادامه...
پارکینگ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Tiring
خسته کننده
ادامه...
خَستِه کُنَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Tearing
پاره کننده، پاره شدن
ادامه...
پارِه کُنَندِه، پارِه شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Taxing
پرزحمت، مالیات
ادامه...
پُرزَحمَت، مالیات
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Dashing
فریبنده، بی باک
ادامه...
فَریبَندِه، بی باک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
saling
مشترک، یکدیگر
ادامه...
مُشتَرِک، یِکدیگَر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
miring
نامتقارن، کج شده، مایل، شیب داشتن، کج، شیب دار، کج کلاه
ادامه...
نامُتِقارِن، کَج شُدِه، مایِل، شیب داشتَن، کَج، شیب دار، کَج کُلاه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
carino
زیبا، ناز
ادامه...
زیبا، ناز
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Glaring
خیره کننده
ادامه...
خیرِه کُنَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Gaping
باز، گپ زدن
ادامه...
باز، گَپ زَدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fading
رنگ پریدگی، محو شدن
ادامه...
رَنگ پَریدِگی، مَحو شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Parking
پارکینگ
ادامه...
پارکینگ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Jarring
خشن
ادامه...
خَشِن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
paling
بیشترین، بیشتر
ادامه...
بیشتَرین، بیشتَرِ
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Sparing
محدود، صرفه جویی
ادامه...
مَحدود، صَرفِه جویی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Daringly
با جسارت
ادامه...
با جَسارَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
jarang
کم تکراری، به ندرت، نادر، متفرّق
ادامه...
کَم تِکرَاری، بِه نُدرَت، نادِر، مُتِفَرِّق
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Caring
مراقب، مراقبت
ادامه...
مُراقِب، مُراقِبَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
gering
جزئی، مقدار کمی
ادامه...
جُزئی، مِقدارِ کَمی
دیکشنری آلمانی به فارسی
Raging
خشمگین
ادامه...
خَشمگین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Raving
دیوانه
ادامه...
دیوانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Varying
متغیّر، متفاوت
ادامه...
مُتِغَیِّر، مُتِفاوِت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
kering
خشکیده، خشک
ادامه...
خُشکیدِه، خُشک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Searing
سوزان، سرخ شدن
ادامه...
سوزان، سُرخ شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Soaring
بلند، اوج گرفتن
ادامه...
بُلَند، اَوج گِرِفتَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Saying
گفته، گفتن
ادامه...
گُفتِه، گُفتَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Roaring
غرّنده، غرّش
ادامه...
غُرَّندِه، غُرِّش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Warring
جنگی، متخاصم
ادامه...
جَنگی، مُتَخَاصِم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Warning
هشدار
ادامه...
هُشدار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
String
ریسمان کشیدن، رشته
ادامه...
ریسمان کِشیدَن، رِشتِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Spring
جست و خیز کردن، بهار، چشمه
ادامه...
جَست و خیز کَردَن، بَهار، چِشمِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Blaring
بلند
ادامه...
بُلَند
دیکشنری انگلیسی به فارسی