معنی miring miring نامتقارن، کج شده، مایل، شیب داشتن، کج، شیب دار، کج کلاه دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bising bising صِدا دار، پُر سَر و صِدا، بُلَند، پُر صِدا و خُودخوٰاه، هَیاهو کُنَندِه دیکشنری اندونزیایی به فارسی