معنی Crusty - جستجوی لغت در جدول جو
Crusty
خوشه ای، پوسته
ادامه...
خوشِه ای، پوستِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Trust
اعتماد کردن
ادامه...
اعتِماد کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Musty
کپک زده
ادامه...
کَپَک زَدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Gusty
بادی
ادامه...
بادی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Dusty
گرد و غبارآلود، گرد و غبار
ادامه...
گَرد و غُبارآلود، گَرد و غُبار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
pusty
به طور توخالی، به صورت توهین آمیز، خالی، باد کردن، با حالت خالی، بیهوشی، توخالی، توخالی کردن، تهی
ادامه...
بِه طُورِ تُوخَالِی، بِه صورَتِ تُوهین آمیز، خالی، باد کَردَن، با حالَتِ خالی، بیهوشی، تُوخَالِی، تُوخَالِی کَردَن، تُهی
دیکشنری لهستانی به فارسی
Crest
قلّه داشتن، تاج
ادامه...
قُلِّه داشتَن، تاج
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Crush
فشردن، خرد کردن
ادامه...
فِشُردَن، خُرد کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Rusty
زنگ زده
ادامه...
زَنگ زَدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Trusty
اعتمادآور، قابل اعتماد
ادامه...
اِعتِمادآوَر، قابِلِ اِعتِماد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Frosty
یخ زده
ادامه...
یَخ زَدَه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fruity
میوه ای
ادامه...
میوِه ای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
prosty
راست، راست دست، ساده، ساده شده
ادامه...
راست، راست دَست، سادِه، سادِه شُدِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
tłusty
چرب، چرب بودن، چربی
ادامه...
چَرب، چَرب بودَن، چَربی
دیکشنری لهستانی به فارسی
Crafty
حیله گر
ادامه...
حیلِه گَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Crispy
ترد و شکننده، ترد
ادامه...
تُرُد و شِکَنَندِه، تُرُد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Crustily
زبر، به صورت پوسته ای
ادامه...
زِبَر، بِه صورَت پوستِه ای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
rust
آرامش، استراحت
ادامه...
آرامِش، اِستِراحَت
دیکشنری هلندی به فارسی