برجستن و رم کردن. (آنندراج) : واله چو به اختیار نتوان زد از سر کوی دوست کندی بنشینم و خون ز دیده ریزم چون داغ ز جای برنخیزم. واله هروی (از آنندراج). ندارم قوتی ورنه چو تیری از کمان جسته از این مهمان سرای بی حلاوت می زدم کندی. ملاطغرا (از آنندراج)
برجستن و رم کردن. (آنندراج) : واله چو به اختیار نتوان زد از سر کوی دوست کندی بنشینم و خون ز دیده ریزم چون داغ ز جای برنخیزم. واله هروی (از آنندراج). ندارم قوتی ورنه چو تیری از کمان جسته از این مهمان سرای بی حلاوت می زدم کندی. ملاطغرا (از آنندراج)