جدول جو
جدول جو

معنی جغنه - جستجوی لغت در جدول جو

جغنه
پرنده ای وحشی، زرد رنگ، کوچک تر از کبوتر و دارای چشم های درشت که گاهی جیغ می کشد
تصویری از جغنه
تصویر جغنه
فرهنگ فارسی عمید
جغنه
باشه
تصویری از جغنه
تصویر جغنه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چغنه
تصویر چغنه
چغانه، از آلات موسیقی شبیه قاشق که چند زنگوله به آن آویخته و با دست تکان می دادند، چغان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنه
تصویر جنه
سپر، کنایه از آنچه شخص را محفوظ و مستور بدارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنه
تصویر غنه
آوازی که از بیخ لهات و بینی برآید، در موسیقی تحریری از موسیقی که در هنگام غنا از خیشوم ادا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پغنه
تصویر پغنه
پایه، پله، زینه، پلۀ نردبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جغله
تصویر جغله
شخص کوتوله و کوچک اندام، پسر نابالغ
فرهنگ فارسی عمید
(چُ نَ / نِ)
گنجشک را گویند و به عربی عصفور خوانند. (برهان). گنجشگ باشد. (جهانگیری). گنجشک و عصفور. (ناظم الاطباء). چغک و چغو و چغوک:
شوم چون بوم و گرسنه چون زاغ
خرد چون چغنه سست چون کوتر.
پوربها (از جهانگیری).
رجوع به چغک و چغو و چغوک شود، ابابیل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ)
یا ارض رغنه، زمین سهل و نرم. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ غُنْ نَ / دُ نَ)
ابر برهم نشسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دجنه، ابر تاریک بی باران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به دجنه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ / نِ / چَ غَ نَ / نِ)
نام سازی است که نوازند. (برهان). نام سازی است. (جهانگیری) ، مخفف چغانه است و آن چوبی باشد میان شکافته که چند جلاجل بر آن تعبیه کرده اند. (برهان). مخفف چغانه است. (انجمن آرا) (آنندراج). سازی که چغانه نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
بیا مطرب آن چغنه کز یک فغان
کشد زاهدان را به دیر مغان.
خسرو (از انجمن آرا).
، نوائی از موسیقی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ)
پشتواره از طعام و جز آن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، شاخ تر و تازه. ج، شغن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به شغنوب شود
لغت نامه دهخدا
(پَ نَ / نِ)
پله و پایه و زینۀ نردبان را گویند. (برهان قاطع) :
پغنۀ بام دولتت باشد
این چهار آخشیج و هفت فلک.
شهاب الدین (از فرهنگ جهانگیری) (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ)
سبوی فراخ. جب ّ یعنی چاه فراخ، و در قاموس آمده است: حب، یعنی سبوی فراخ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُنْ نَ)
آواز در بینی. (منتهی الارب). آواز بینی. (دهار). گرفتگی در آواز. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آوازی که از خیشوم بیرون آید. (از قطر المحیط). منگیدن. (منتهی الارب ذیل خنّه).
- ادغام بلاغنه و معالغنه، هرگاه تنوین یا نون ساکن به یکی از حروف دوگانه ’ل’ و ’ر’ برسند ادغام بلاغنه است، مانند: لم یکن له، و هرگاه به یکی از حروف چهارگانه ’یمون’ برسند ادغام معالغنه است، مانند: هذا کتاب ٌ مبین. رجوع به ادغام شود.
، تحریری است از موسیقی که در هنگام غنا و سراییدن بخیشوم بینی و دماغ ادا کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
مجلس ز پری رویان چون بزم سلیمانی
با غنۀ داودی مرغان خوش الحانی.
خاقانی.
ای عندلیب جانها طاووس بسته زیور
بگشای غنچۀ لب بسرای غنۀ تر.
خاقانی.
می چو عیسی و ز رومی ارغنون
غنۀ انجیل خوان برخاسته.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 475).
- ارباب غنه، آوازخوانان: گویند که ایشان را با مغنیان و ارباب غنه خوش بوده. (مزارات کرمانی ص 90)
لغت نامه دهخدا
(ضَ غِ نَ)
قناه ضغنه، نیزۀ کج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جغه
تصویر جغه
تاج، افسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنه
تصویر جنه
سپر
فرهنگ لغت هوشیار
تو دماغی آوای تو دماغی آوازی که از خیشوم بیرون آید: آواز بینی، تحریریست از موسیقی که در هنگام غنا و سراییدن به خیشوم بینی ادا کنند. یا ارباب غنه. آواز خوانان. یا نون (ن) غنه. (نون مع الغنه)، نونی که همراه صوتی که در خیشوم پیچد تلفظ گردد. چنین صوتی در زبان دری قدیم وجود داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پغنه
تصویر پغنه
پله نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست که نوازند چغانه، چوبی است میان شکافته که جلاجلی چند برآن تعبیه کنند و بدان اصول نگاه دارند، نوایی است از موسیقی. گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جونه
تصویر جونه
تپنگو تپنگوی چرمین (سله عطاران که چرم بر آن کشیده باشند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغله
تصویر جغله
پسر ساده روی بی ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفنه
تصویر جفنه
کاسه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پغنه
تصویر پغنه
((پَ نِ))
پله و پایه، زینه نردبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جغه
تصویر جغه
((جِ غِّ))
تاج، افسر، هر چیز تاج مانند که به کلاه نصب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنه
تصویر جنه
((جُ نَّ))
سپر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنه
تصویر جنه
((جِ نَّ))
دیوانگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غنه
تصویر غنه
((غُ نِّ یا نَُ))
آوازی که از بینی بیرون آید، تحریری است از موسیقی که در هنگام غنا و سراییدن به خیشوم بینی ادا کنند
ارباب غنه: آوازخوانان
فرهنگ فارسی معین
یار، رفیق، هم بازی، هم ردیف، هم طراز، نبور، نیروی برابر، هم.، یار، هم بازی، هم پایه
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم کوتاه قد
فرهنگ گویش مازندرانی
حالت مبارزه دو گربه یا دو سگ، گاهی برای دو انسان نیز به کار.، صدای جنگ دو سگ، دیگری سگها
فرهنگ گویش مازندرانی
جیغو فریاد زن
فرهنگ گویش مازندرانی