گنجشک را گویند و به عربی عصفور خوانند. (برهان). گنجشگ باشد. (جهانگیری). گنجشک و عصفور. (ناظم الاطباء). چغک و چغو و چغوک: شوم چون بوم و گرسنه چون زاغ خرد چون چغنه سست چون کوتر. پوربها (از جهانگیری). رجوع به چغک و چغو و چغوک شود، ابابیل. (ناظم الاطباء)
گنجشک را گویند و به عربی عصفور خوانند. (برهان). گنجشگ باشد. (جهانگیری). گنجشک و عصفور. (ناظم الاطباء). چُغُک و چُغو و چُغوک: شوم چون بوم و گرسنه چون زاغ خُرد چون چغنه سست چون کوتر. پوربها (از جهانگیری). رجوع به چُغُک و چُغو و چُغوک شود، ابابیل. (ناظم الاطباء)
نام سازی است که نوازند. (برهان). نام سازی است. (جهانگیری) ، مخفف چغانه است و آن چوبی باشد میان شکافته که چند جلاجل بر آن تعبیه کرده اند. (برهان). مخفف چغانه است. (انجمن آرا) (آنندراج). سازی که چغانه نیز گویند. (ناظم الاطباء) : بیا مطرب آن چغنه کز یک فغان کشد زاهدان را به دیر مغان. خسرو (از انجمن آرا). ، نوائی از موسیقی. (ناظم الاطباء).
نام سازی است که نوازند. (برهان). نام سازی است. (جهانگیری) ، مخفف چغانه است و آن چوبی باشد میان شکافته که چند جلاجل بر آن تعبیه کرده اند. (برهان). مخفف چغانه است. (انجمن آرا) (آنندراج). سازی که چغانه نیز گویند. (ناظم الاطباء) : بیا مطرب آن چغنه کز یک فغان کشد زاهدان را به دیر مغان. خسرو (از انجمن آرا). ، نوائی از موسیقی. (ناظم الاطباء).
آواز در بینی. (منتهی الارب). آواز بینی. (دهار). گرفتگی در آواز. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آوازی که از خیشوم بیرون آید. (از قطر المحیط). منگیدن. (منتهی الارب ذیل خنّه). - ادغام بلاغنه و معالغنه، هرگاه تنوین یا نون ساکن به یکی از حروف دوگانه ’ل’ و ’ر’ برسند ادغام بلاغنه است، مانند: لم یکن له، و هرگاه به یکی از حروف چهارگانه ’یمون’ برسند ادغام معالغنه است، مانند: هذا کتاب ٌ مبین. رجوع به ادغام شود. ، تحریری است از موسیقی که در هنگام غنا و سراییدن بخیشوم بینی و دماغ ادا کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : مجلس ز پری رویان چون بزم سلیمانی با غنۀ داودی مرغان خوش الحانی. خاقانی. ای عندلیب جانها طاووس بسته زیور بگشای غنچۀ لب بسرای غنۀ تر. خاقانی. می چو عیسی و ز رومی ارغنون غنۀ انجیل خوان برخاسته. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 475). - ارباب غنه، آوازخوانان: گویند که ایشان را با مغنیان و ارباب غنه خوش بوده. (مزارات کرمانی ص 90)
آواز در بینی. (منتهی الارب). آواز بینی. (دهار). گرفتگی در آواز. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آوازی که از خیشوم بیرون آید. (از قطر المحیط). منگیدن. (منتهی الارب ذیل خُنّه). - ادغام بلاغنه و معالغنه، هرگاه تنوین یا نون ساکن به یکی از حروف دوگانه ’ل’ و ’ر’ برسند ادغام بلاغنه است، مانند: لم یکن له، و هرگاه به یکی از حروف چهارگانه ’یمون’ برسند ادغام معالغنه است، مانند: هذا کتاب ٌ مبین. رجوع به ادغام شود. ، تحریری است از موسیقی که در هنگام غنا و سراییدن بخیشوم بینی و دماغ ادا کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : مجلس ز پری رویان چون بزم سلیمانی با غنۀ داودی مرغان خوش الحانی. خاقانی. ای عندلیب جانها طاووس بسته زیور بگشای غنچۀ لب بسرای غنۀ تر. خاقانی. می چو عیسی و ز رومی ارغنون غنۀ انجیل خوان برخاسته. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 475). - ارباب غنه، آوازخوانان: گویند که ایشان را با مغنیان و ارباب غنه خوش بوده. (مزارات کرمانی ص 90)
تو دماغی آوای تو دماغی آوازی که از خیشوم بیرون آید: آواز بینی، تحریریست از موسیقی که در هنگام غنا و سراییدن به خیشوم بینی ادا کنند. یا ارباب غنه. آواز خوانان. یا نون (ن) غنه. (نون مع الغنه)، نونی که همراه صوتی که در خیشوم پیچد تلفظ گردد. چنین صوتی در زبان دری قدیم وجود داشته
تو دماغی آوای تو دماغی آوازی که از خیشوم بیرون آید: آواز بینی، تحریریست از موسیقی که در هنگام غنا و سراییدن به خیشوم بینی ادا کنند. یا ارباب غنه. آواز خوانان. یا نون (ن) غنه. (نون مع الغنه)، نونی که همراه صوتی که در خیشوم پیچد تلفظ گردد. چنین صوتی در زبان دری قدیم وجود داشته