جدول جو
جدول جو

معنی یگن - جستجوی لغت در جدول جو

یگن
گردن کلفت، شمرده، حسابی، چیز خوب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویگن
تصویر ویگن
(پسرانه)
جهش و پرش، نامی ارمنی، بیژن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لگن
تصویر لگن
ظرفی بزرگ و لبه دار از جنس پلاستیک، فلز و امثال آن، تشتی که در آن دست و صورت یا جامه می شویند
لگن خاصره: در علم زیست شناسی استخوان بندی شبیه لگن که در بدن انسان در انتهای ستون فقرات، زیر شکم و تهیگاه کمر قرار دارد، لگنچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یون
تصویر یون
اتم یا گروهی از اتم ها که به دلیل گرفتن یا از دست دادن الکترون دارای بار منفی یا مثبت هستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گین
تصویر گین
پسوند متصل به واژه به معنای آلوده و انباشته مثلاً اندوهگین، شرمگین، شوخگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جگن
تصویر جگن
گیاهی باتلاقی که بعضی از انواع آن دارای الیاف محکم می باشد، پوشال که با آن روی چیزی را بپوشانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یون
تصویر یون
نمدزین، روپوش، روپوش زین اسب، جناغ زین، دفنوک، غاشیهبرای مثال از فتح و ظفر بینم بر نیزۀ تو عقد / وز فرّ و هنر بینم بر دیزۀ تو یون (عنصری - ۳۴۳)
پول خرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شگن
تصویر شگن
شگون، فال نیک، تفال خیر، میمنت و خجستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یمن
تصویر یمن
خیر و برکت، خجستگی، نیک بختی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیگن
تصویر پیگن
سداب، گیاهی خودرو با برگ هایش ضخیم، بدبو، آبدار و تلخ، گل های زرد رنگ و دانه های قهوه ای رنگ مثلثی که برگ و دانۀ آن در پزشکی به کار می رود، سذاب، پیغن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
ریکن. (ناظم الاطباء). رجوع به ریکن شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان، واقع در 10000گزی شمال باختری همدان و 3000گزی شمال شوسۀ همدان، با 1138 تن سکنه. آب آن از قنات و چاه است و راه فرعی به شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ گَ)
کنارهای ملازه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ینگ
تصویر ینگ
شکل و مانند و طرز و روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یون
تصویر یون
فلس و فلوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یفن
تصویر یفن
پیر کلانسال، گوساله چهار ساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یان
تصویر یان
شد (رفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یتن
تصویر یتن
نگونزایی
فرهنگ لغت هوشیار
پسوندیست که به آخر ریشه دستوری ملحق گردد و مصدر سازد: رسیدن دمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لگن
تصویر لگن
ظرف بزرگ لبه دار، جای ادرار طفل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یمن
تصویر یمن
نیکبختی، خجستگی، مبارکی، شگون، خیر و برکت
فرهنگ لغت هوشیار
پسوندی است که باخر اسم ملحق شود و دال بردارندگی واتصاف است: آزرمگین بیمارگین خشمگین دردگین سهمگین شرمگین گرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یگان
تصویر یگان
تنها، فرد، بی نظیر
فرهنگ لغت هوشیار
آگندنی باشد مثل آنچه در جامه و لحاف و بالش کنند از پنبه و پشم و غیره، آگننده. حشو آکنه آکنش، در کلمات مرکببمعنی آلود (آلوده) مرصع انباشته مانند و گونه دارا و صاحب اندود (اندوده) آید: زهر آگین گوهر آگین عقیق آگین طلسم آگین عشرت آگین زرآگین
فرهنگ لغت هوشیار
بفال نیک برداشتن و به میمنت دانستن چیزها باشد مثل پرواز مرغان و حرکات و سکنات آدمیان و وحوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگن
تصویر چگن
نوعی از کشیده و زر کش دوزی و بخیه دوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جگن
تصویر جگن
از گیاهان باتلاقی که بعضی از آنها دارای الیاف محکم هستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لگن
تصویر لگن
((لَ گَ))
ظرف بزرگ لبه دار
فرهنگ فارسی معین
((یُ))
اتم یا گروهی از اتم های باردار است که یک یا چند الکترون از دست داده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یان
تصویر یان
سخنان بی معنی که بی اراده گفته شود، هذیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یون
تصویر یون
نمد زین، روپوش زین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جگن
تصویر جگن
((جَ گَ))
گیاهی است باتلاقی که دارای الیاف محکم می باشد، ژگن و گجن هم گویند، پوشال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یان
تصویر یان
الهام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یگان
تصویر یگان
واحد
فرهنگ واژه فارسی سره
درشت گویی، قابل توجه
فرهنگ گویش مازندرانی