جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با یفن

یفن

یفن
مردمان پیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج). سخت پیر. (یادداشت مؤلف). جَمعِ واژۀ یَفَن. (منتهی الارب) ، متفنن یعنی مردمان ذوفنون. (ناظم الاطباء). متفنن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

یفن

یفن
پیر کلانسال فرتوت. (ناظم الاطباء). پیری پیر. (مهذب الاسماء). پیر فرتوت. (غیاث) ، گوسالۀ چهارساله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

جفن

جفن
پلک، نیام، بیخ رز پلک چشم، غلاف شمشیر، جمع اجفان جفون اجفون
جفن
فرهنگ لغت هوشیار

سفن

سفن
زبره پوست، سوهان، تیشه، تراشا، وزش، خاکرفت با باد، جمع سفینه، کشتی ها پوست کندن، تراشیدن پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه شمشیر وصل کنند تا خوب گرفته شود، دسته شمشیر، غلاف، سوهان آهنی و سنگی که بدان تراشند و تابان کنند، تیشه چوب تراشی، جمع سفینه کشتیها
فرهنگ لغت هوشیار