- یکهو
- یک دفعه، یک مرتبه، ناگهان
معنی یکهو - جستجوی لغت در جدول جو
- یکهو
- غفلتاً، ناگهان، ناآگاهان
- یکهو ((یَ هُ))
- ناگهان، غیر منتظره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ویژگی منسوجاتی که فقط دارای یک سطح منقش، طرح دار، رنگی و قابل استفاده باشند مثلاً پارچۀ یکرو،
کنایه از کسی که ظاهر و باطنش یکی باشد، بی ریا و مخلص مثلاً آدم یکرو
یکرو شدن: کنایه از بی ریا و مخلص شدن
یکرو کردن: کنایه از بی ریا و با خلوص نیت رفتار کردن، کاری را سرانجام دادن و به آخر رسانیدن، یکسره کردن کاری
کنایه از کسی که ظاهر و باطنش یکی باشد، بی ریا و مخلص مثلاً آدم یکرو
یکرو شدن: کنایه از بی ریا و مخلص شدن
یکرو کردن: کنایه از بی ریا و با خلوص نیت رفتار کردن، کاری را سرانجام دادن و به آخر رسانیدن، یکسره کردن کاری
ای خدا، در تصوف درویشان در هنگام خداحافظی می گویند، نوعی کبوتر که بانگ یاهو برمی آورد
یاهو زدن: بانگ کردن کبوتر یاهو،برای مثال کبوتر چو یاهو زد از روی ذوق / شد از روی او بوستان گرم شوق (ملاطغرا - لغتنامه - یاهو)
یاهو زدن: بانگ کردن کبوتر یاهو،
ای او، خدا (اغلب درویشان تلفظ می کنند)
یک جانب، یک جهت، کی کنار
یک مرتبه ناگهان یک دفعه غفلتا: مشدی مثل مار بخودش می پیچید نفس نفس می زد یکهوپس افتاد دندانهایش کلید شد
نوعی کبوتر که آوازش مانند تلفظ «یاهو» است
تک، تنها، یگانه، بی همتا، بی نظیر
یکه خوردن: کنایه از تکان خوردن و حیرت کردن
یکه و تنها: تنها، به تنهایی
یکه خوردن: کنایه از تکان خوردن و حیرت کردن
یکه و تنها: تنها، به تنهایی
منفرد، تنها، یگانه