جدول جو
جدول جو

معنی یکهو - جستجوی لغت در جدول جو

یکهو
یک دفعه، یک مرتبه، ناگهان
تصویری از یکهو
تصویر یکهو
فرهنگ فارسی عمید
یکهو
غفلتاً، ناگهان، ناآگاهان
تصویری از یکهو
تصویر یکهو
فرهنگ لغت هوشیار
یکهو
((یَ هُ))
ناگهان، غیر منتظره
تصویری از یکهو
تصویر یکهو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یکرو
تصویر یکرو
ویژگی منسوجاتی که فقط دارای یک سطح منقش، طرح دار، رنگی و قابل استفاده باشند مثلاً پارچۀ یکرو،
کنایه از کسی که ظاهر و باطنش یکی باشد، بی ریا و مخلص مثلاً آدم یکرو
یکرو شدن: کنایه از بی ریا و مخلص شدن
یکرو کردن: کنایه از بی ریا و با خلوص نیت رفتار کردن، کاری را سرانجام دادن و به آخر رسانیدن، یکسره کردن کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاهو
تصویر یاهو
ای خدا، در تصوف درویشان در هنگام خداحافظی می گویند، نوعی کبوتر که بانگ یاهو برمی آورد
یاهو زدن: بانگ کردن کبوتر یاهو، برای مثال کبوتر چو یاهو زد از روی ذوق / شد از روی او بوستان گرم شوق (ملاطغرا - لغتنامه - یاهو)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاهو
تصویر یاهو
ای او، خدا (اغلب درویشان تلفظ می کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکسو
تصویر یکسو
یک جانب، یک جهت، کی کنار
فرهنگ لغت هوشیار
یک مرتبه ناگهان یک دفعه غفلتا: مشدی مثل مار بخودش می پیچید نفس نفس می زد یکهوپس افتاد دندانهایش کلید شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاهو
تصویر یاهو
نوعی کبوتر که آوازش مانند تلفظ «یاهو» است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکه
تصویر یکه
تک، تنها، یگانه، بی همتا، بی نظیر
یکه خوردن: کنایه از تکان خوردن و حیرت کردن
یکه و تنها: تنها، به تنهایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکه
تصویر یکه
منفرد، تنها، یگانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکه
تصویر یکه
((یَ یا یِ کِّ))
تنها، یگانه، بی مانند
فرهنگ فارسی معین