جدول جو
جدول جو

معنی یعمل - جستجوی لغت در جدول جو

یعمل
(یَ مَ)
شترنر برگزیدۀ استوار مطبوع بر کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتر نر قوی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عمل
تصویر عمل
کاری که کسی انجام می دهد، طرز کار، کیفیت انجام یک کار، در پزشکی جراحی بر روی بدن، عبادت، کاری دارای اجر و ثواب اخروی،
شغل دیوانی به ویژه جمع آوری مالیات، تقلب، نیرنگ بازی،
در موسیقی نوعی تصنیف که با اشعار فارسی اجرا می شد، آهنگ
عمل آمدن: پرورش یافتن، رشد کردن، آماده شدن، ساخته شدن
عمل آوردن: پرورش دادن، مورد مصرف قرار دادن، به کار بستن، مهیا کردن، آماده کردن
عمل صالح: کار خوب، کردار نیک
عمل کردن: کار کردن، رفتار کردن، جراحی کردن، اثر کردن
به عمل آمدن: اجرا شدن، انجام شدن، عمل آمدن
عمل آمدن: اجرا شدن، انجام شدن
به عمل آوردن: انجام دادن، اجرا کردن، ایجاد کردن، تولید کردن
عمل آوردن: انجام دادن، اجرا کردن، ایجاد کردن، تولید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
به کار پرداختن، به تکلف به کاری پرداختن و سختی کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ مَ)
طریق معمل، راه پاسپرده و مسلوک. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ مَ)
جمع واژۀ یعمله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به یعمله شود
لغت نامه دهخدا
(یَ مِ)
جمع واژۀ یعمل. (المنجد). و رجوع به یعمل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
موضع عمل. ج، معامل. (از اقرب الموارد) (از المنجد). کارخانه. ج، معامل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
غوشنه. غوشیشه. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
پر و آکنده از بازو و خنور. (منتهی الارب). ممتلی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ رَ)
رنج بردن در کار. (تاج المصادر بیهقی). سختی کشیدن جهت کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عنایت و کوشش کردن در برآوردن حاجت مردم. (از اقرب الموارد) ، کاری گرفتن از خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از خود کاری گرفتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
کارگرتر. عمل کننده تر. اثرگذارنده تر. (یادداشتهای مؤلف). باعمل تر. مؤثرتر. کارگرتر. (ناظم الاطباء) : و لم ار شیئاً من الادویه المسهله الحاده اعمل فی اوجاع المره السوداء منه (من الحنظل) . (ابن البیطار) ، تجارت جامه نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجارت درها (ابواب) کردن. (از متن اللغه) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس)، در ریگ بسیار رسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در ریگزار پرریگ واقع شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعمل
تصویر اعمل
اثرگذارنده تر، عمل کننده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
رنج بردن در کار، سخی کشیدن جهت کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمل
تصویر عمل
کار کردن، انجام دادن و ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
((تَ عَ مُّ))
خود را به زحمت انداختن برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمل
تصویر عمل
((عَ مَ))
رفتار، کردار، جمع اعمال، شغل دیوانی، بخصوص در امور مالی، در موسیقی به معنی، بدیهه نوازی، ترکیب آهنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمل
تصویر عمل
کنش، کار، کردار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمل
تصویر عمل
Action
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عمل
تصویر عمل
action
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عمل
تصویر عمل
действие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عمل
تصویر عمل
tindakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عمل
تصویر عمل
行動
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عمل
تصویر عمل
行动
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عمل
تصویر عمل
פעולה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عمل
تصویر عمل
행동
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عمل
تصویر عمل
actie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عمل
تصویر عمل
क्रिया
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عمل
تصویر عمل
Handlung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عمل
تصویر عمل
azione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عمل
تصویر عمل
acción
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عمل
تصویر عمل
ação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عمل
تصویر عمل
działanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عمل
تصویر عمل
дія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عمل
تصویر عمل
hatua
دیکشنری فارسی به سواحیلی