معنی اعمل - لغت نامه دهخدا
معنی اعمل
- اعمل
(اَ مَ) - کارگرتر. عمل کننده تر. اثرگذارنده تر. (یادداشتهای مؤلف). باعمل تر. مؤثرتر. کارگرتر. (ناظم الاطباء) : و لم ار شیئاً من الادویه المسهله الحاده اعمل فی اوجاع المره السوداء منه (من الحنظل) . (ابن البیطار) ، تجارت جامه نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجارت درها (ابواب) کردن. (از متن اللغه) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس)، در ریگ بسیار رسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در ریگزار پرریگ واقع شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا