جدول جو
جدول جو

معنی یسف - جستجوی لغت در جدول جو

یسف
مگس
تصویری از یسف
تصویر یسف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسف
تصویر اسف
اندوه سخت، بسیاری حزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوسف
تصویر یوسف
(پسرانه)
خواهد افزود، نام پسر یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حسف
تصویر حسف
بارش نرم، درو، زخمینی خشمگیری، کینه وری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسف
تصویر خسف
نقصان، کمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیف
تصویر سیف
شمشیر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یسق
تصویر یسق
یاسا، ترتیب، نظم، تعبیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیف
تصویر سیف
شمشیر
ساحل دریا، ساحل رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسف
تصویر نسف
بنا را از اصل برکندن و ویران ساختن، دانه را با غربال بیختن و پاک کردن، پراکنده ساختن باد خاک را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یسل
تصویر یسل
یسال ها، جناح های لشکر، جمع واژۀ یسال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یسر
تصویر یسر
سهولت، آسانی
توانگری، فراخ دستی
درختی با دانه های سیاه و سخت و خوش بو که از آن تسبیح درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عسف
تصویر عسف
دم مرگ، منغر (قدح بزرگ)، بیراهه رفتن، ستم کردن، کار برای دیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسف
تصویر غسف
تاریکی، ظلمت
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن بریدن (جامه و غیره را) پاره کردن، افکندن حرف متحرکی را که در آخر جزو باشد یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ابر نزدیک، نزدیک پرواز: پرنده محل پریدن مرغ (نزدیک زمین) : ایزد - عزاسمه و تعالی - مارا از مسف صحبت بوم صفتان شوم دیدار بمطار همت این همای مبارک سایه رسانید. ابر نزدیک شوند ه، مرغ پرنده نزدیک زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسف
تصویر نسف
خانه را از بیخ و بن کندن و ویران کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاف
تصویر یاف
بیهوده و یاوه و باطل، گمشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یصف
تصویر یصف
پارسی تازی گشته یشف یشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یشف
تصویر یشف
یشم
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به یسال صف: چرخچیان لشکر ظفر قرین... درکنار اردویسل بسته پیش نیامدند. لشکری منهزم از راکب او چون نشود که زشوخی همه جافوجی ازوبسته یسل. (سنجرکاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
سیاست، فسق (سنگلاخ) : برنددست بدست اهل عشرتم همه روز چوقحبه ای که بزورش برندشب به یساق. (ملافوقی)، ترتیب وساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یسر
تصویر یسر
توانگری، فراخی سهل و آسان گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
یا یوسف رخ مشرقی. آفتاب. یایوسف روز. آفتاب. یایوسف زرین رسن. آفتاب. یایوسف نقاب. آفتاب. یایوسف گردون نشین. آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسف
تصویر اسف
((اَ سَ))
اندوهگین شدن، حسرت خوردن، اندوه شدید، افسوس، پشیمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسف
تصویر خسف
((خَ))
ناپدید کردن، به زمین فرو شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیف
تصویر سیف
((سَ یا س))
شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسف
تصویر کسف
((کَ))
بریدن، پاره کردن، افکندن حرف متحرکی راکه در آخر جزو باشد، یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
فرهنگ فارسی معین
درخت محلب (آلبالوی تلخ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ساختن مسواک برای شست و شوی دندان ها استفاده می کردند، چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است از آن جهت ساختن تسبیح و در منبت کاری استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یسر
تصویر یسر
((یُ))
آسانی، فراخی، مقابل عسر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسف
تصویر مسف
جای پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسف
تصویر اسف
افسوس، احساس دریغ، حسرت و اندوه، ریشخند، استهزا، سخریه، ظلم، ستم، مکر و حیله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسف
تصویر کسف
گرفتن ماه یا خورشید، در علوم ادبی در علم عروض انداختن حرف هفتم از رکن چنان که از مفعولات مفعولا باقی بماند و نقل به مفعولن شود، بریدن جامه یا چیز دیگر، قطع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یوسف
تصویر یوسف
هفتمین پسر یعقوب، دوازدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱۱ آیه، احسن القصص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خسف
تصویر خسف
فرورفتن در زمین، فرو رفتن (زمین)، کمی و کاستی گرفتن، خواری، پستی
فرهنگ فارسی عمید
شکوفه های خرمابن مار پیسه مار پران، موی بند گیسو بند، دارو که خشک خورده شود سرگشته مدهوش. یا سیب و تیب. سر گشته و متحیر
فرهنگ لغت هوشیار