جدول جو
جدول جو

معنی یرگ - جستجوی لغت در جدول جو

یرگ
(یِ)
دهی است از دهستان جلگاه بخش کوهک شهرستان جهرم واقع در انتهای راه فرعی جهرم به یرگ. 149 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارگ
تصویر ارگ
قصر یا قلعه ای کوچک که میان قلعه ای بزرگ ساخته می شود، برای مثال آستان باب ارگت قبلۀ جمهور باد / ملک و ملک و جان و جاهت تا ابد معمور باد (نزاری - مجمع الفرس - ارگ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرگ
تصویر مرگ
مردن، موت، کنایه از نیستی، فنا
مرگ موش: آرسنیک، شبه فلز جامد، بلوری، شکننده و قهوه ای تیره که دارای ترکیبات سمی و مهلک است و در صنعت به کار می رود
مرگ و میر: مرگامرگ
مرگ پای آگیش: مرگ که پاپیچ همه کس شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرگ
تصویر نرگ
تعدادی از افراد یا اشیا، دسته، گروه، حلقه، محفل، جرگه، جرگ، نرگه برای مثال قابل اهل دل و لایق الفت نبود / جرگ و نرگی که در او شور محبت نبود (لغتنامه - جرگ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرگ
تصویر جرگ
تعدادی از افراد یا اشیا، دسته، گروه، حلقه، محفل، نرگه، نرگ، جرگهبرای مثال قابل اهل دل و لایق الفت نبود / جرگ و نرگی که در او شور محبت نبود (میرنجات - لغتنامه - جرگ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگ
تصویر گرگ
پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، ذئب، ذیب، اغبر، سرحان، سمسم
گرگ باران دیده: کنایه از شخص مجرب، کارآزموده، سختی کشیده و سرد و گرم چشیده، می گویند گرگ بچه از باران می ترسد و موقع باران از لانه بیرون نمی آید اما اگر اتفاقاً در بیابان بود و باران گرفت و دید آسیبی به او نمی رسد دیگر نمی ترسد، بعضی گرگ بالان دیده گفته اند یعنی گرگی که یکبار به دام افتاده و جان به در برده، گرگ پالان دیده
گرگ پیر: کنایه از پیر جنگ دیده و کارآزموده، برای مثال ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر / که گرگینه پوشد به جای حریر (نظامی۵ - ۸۲۹)
کنایه از زیرک، مکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگ
تصویر برگ
قسمتی از گیاه که معمولاً سبز، پهن یا سوزنی است، واحد شمارش ورقۀ کاغذ مثلاً یک برگ کاغذ،
ورقی برای بازی، ورقی برای یادداشت، فیش، ساز و نوا، سامان، اسباب، توشه،
کنایه از رغبت، دوستداری، میل، کنایه از توان، طاقت، نغمه، آهنگ
نوعی کباب تهیه شده از قطعه های گوشت گوسفند یا گوساله،
برگ بو: گیاهی خوش بو، با برگ های دراز شبیه آلاله که به صورت درختچه درمی آید
برگ بید: برگ درخت بید، نوعی پیکان شبیه برگ بید، برای مثال بدی گر خود بدی دیو سپیدی / به پیش بیدبرگش برگ بیدی (نظامی۲ - ۱۲۴)
بید برگ: برگ درخت بید، نوعی پیکان شبیه برگ بید، برگ بید
برگ سبز: کنایه از چیزی کم بها که از روی محبت به کسی هدیه می دهند، برای مثال بینوایان را به برگ سبز گاهی یاد کن / چون ز نیرنگ جهان خرج خزان خواهد شدن (صائب)
برگ نو: درختچه ای از تیرۀ زیتونیان، با برگ های درشت و بیضی شکل که همیشه سبز و گل هایش سفید و معطر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارگ
تصویر ارگ
واحد اندازه گیری انرژی در سلسلۀ c.g.s
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریگ
تصویر ریگ
سنگ ریزه، خرده سنگ، شن
ریگ روان: در علم زمین شناسی ریگ هایی که در بیابان به سبب وزش باد از طرفی به طرف دیگر می رود و گاه بر روی هم جمع می شود و تشکیل تل و پشته می دهد، برای مثال در بیابان خشک و ریگ روان / تشنه را در دهآنچه در چه صدف (سعدی - ۱۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
(یَ گَ)
هرگز. پرگس. پرگست. یرگست. حاش للّه. دوربادا. حاشا. (از یادداشت مؤلف) :
گرچه نامردم است آن ناکس
نشود سیر ازاو دلم یرگس.
رودکی.
گفت دروغ می گوید او را یرگس بر این شیوه قدرت نیست. (تاریخ بخارای نرشخی). و رجوع به پرکس و پرگست و یرگست شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نوعی قایق
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 710 تن. آب آن از قنات. صنایع دستی زنان آنجاقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
رشته کوه جنوب شرقی ایران در بلوچستان در شمال شرقی ایرانشهر، امتدادش از شمال غربی تا جنوب شرقی است و ارتفاعش به 2740 متر میرسد، (دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
بلغت زند و پازند به معنی مردم باشد چه ایرگان مردمان را گویند، (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم) (انجمن آرا)، درپهلوی ائریگان، مردمان، (حاشیۀ برهان چ معین)، برآغالانیدن بچیزی، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، پراکندن، پاره پاره بول انداختن ناقه، (منتهی الارب) (آنندراج)، و رجوع به ایزاغ شود، تقسیم کردن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریگ
تصویر ریگ
شن، خرده سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرگ
تصویر مرگ
فنای حیات و نیست شدن، وفات، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ینگ
تصویر ینگ
شکل و مانند و طرز و روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرت
تصویر یرت
چراگاه ایلات وعشایر، محل خیمه وخرگاه، مسکنمنزل، یورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرر
تصویر یرر
سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرش
تصویر یرش
دفعه، مرتبه، بار، نوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرع
تصویر یرع
بز کوهی آفریکایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرگ
تصویر هرگ
هرکس، هرشخص: (ازآن مخذولان هرکه پدیدآمد ناچیزشد) توضیح گاه ضیمروفعل آن مفردآیدو گاه جمع. یاهرکه را (هرکرا)، هرکه (درحالت مفعولی) : (هرکرا خلافت روی زمین سیرنگرداند ازضیاع یتیمان هم سیرنگردد)
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گردو که دارای میوه ای کوچک است و در طرفین میوه دوباله خمیده قرار دارد. این درخت در اکثر جنگلهای شمال ایران میروید و در باغها و پارک ها بعنوان درخت زینتی نیز کشت میشود و در غالب جنگلهای نواحی معتدل و گرم فراوان است لرخ کوچی دله کوچی موتال متول مولول کهل سیاه کهل قرقره کوچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرگ
تصویر جرگ
صحرا، بیابان مجلس، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداری است از راسته گوشتخواران و از تیره سگان بجثه سگی قوی هیکل که در سراسر اروپا و شمال و مرکز آسیا و سراسر آمریکا و افریقا و استرالیا وجود دارد. گرگ گوشتخواری بسیار شرور و جنگجو و محیل است و آفتی بزرگ برای دامها خصوصا گله های گوسفند میباشد. پوست گرگ ایران خاکستری رنگ و دارای لکه های سیاه است و آنرا جهت آستر لباس بکار برند ذئب، جمع گرگان گرگها. یا گرگ اجل. (تشبیهی) مرگ موت: گرگ اجل یکایک از این گله می برد وین گله را ببین که چه آسوده میچرد. (اوحدی) یا گرگ باران دیده. شخص آزموده و محیل مجرب و زیرک. توضیح گویند گرگ از باران می ترسد و در باران از سوراخ خود بیرون می آید اما همینکه در صحرا باشد و باران بخورد دیگر ترسش میریزد. اما رشیدی پالان دیده را (بمناسبت آنکه بازیگران گرگ را پالان بندند خ) ترجیح داده. بعضی از معاصران اصل را گرگ بالان دیده دانند و بالان را بمعنی دام گیرند یعنی گرگی که یکبار بدام گرفتار شده باشد، اما استعمال قدما موید قول اول است: زباران کجا ترسد آن گرگ پیر که گر گینه پوشد بجای حریر. (نظامی) نیست دلگیر از زر قلبی که در کارش کنند یوسف بی طالع ما گرگ باران دیده است. (صائب) گفتم از اشکم مگر گردون بپرهیزد ولی نیست بیم از گریه ام این گرگ باران دیده را. (محمد قلی سلیم) یا گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده. بکسی اطلاق شود که او را متهم بتقصیری کنند که از وی سر نزده (اشاره بداستان یوسف که برادران او را بچاه انداختند و بپدر خود گفتند گرگ او را دریده)، محیل زیرک. یا گرگ پیر. پیر مرد محیل و زیرک: پس برآن قرار گرفت که مصاف کنند و تاش گرگ پیر بود و چهل سال سپهسالاری کرده بود و از آن نوع بسیار دیده، (استعاره) دنیا جهان: بده تا روم بر ملک شیر گیر بهم برزنم دام این گرگ پیر. (حافظ)، در بازیهای که بین کودکان متداول است بشخصی اطلاق شود که بحکم قرعه انتخاب میگردد و او باید دنبال دیگران بدود تا یکی را گرفتار کند. یا گرگ تیر خورده. مایوس و خشمگین. یا گرگ عزیز مصر. گرگی که متهم بخوردن یوسف شد، متهم بیگناه. یا گرگ سیمین سم. غالب قوی پرزور، دنیا روزگار. یا گرگ فتنه گر. دنیا یا گرگ فسونگر. دنیا. یا گرگ کهن. آزموده مجرب. یا گرگ مسیحا دم. صبح
فرهنگ لغت هوشیار
پستاندار یست عظیم الجثه و علفخوار از راسته سم داران جزو دسته فردسمان که هم در اندامها جلو و هم اندامها عقبی در هر یک دارا سه انگشت منتهی بسم است. این پستاندار مخصوص نواحی گرم زمین است و در افریقا و جزایر مالزی میزید. کرگدن دارا پوستی ضخیم است و بر روی بینی افراد گونه های افریقا یی دو شاخ و در گونه های آسیایی یک شاخ موجود است. بلندی شاخها گاهی تا یک متر هم میرسد. کرگدن بسرعت می دود و چون بسیار با قدرت است حیوانات دیگر از مقابله با وی هراس دارند. تنها دشمن این جانور انسان است که بمنظور استفاده از شاخ و پوست ضخیم و با مقاومتش آنرا شکار میکند. کرگدن بطور انفراد و گاهی یک زوج (نر و ماده) در جنگلها دور دست مرطوب و دور از سکنه بسر میبرد کرگندن کرکزن. یا کرگدن دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرگ
تصویر بیرگ
کسی که غیرت و تعصب نداشته باشد بیغیرت بی عرق
فرهنگ لغت هوشیار
قلعه کوچکی که در میان قلعه بزرگ سازند، قلعه، حصار یک نوع ساز شبیه پیانو یک نوع ساز شبیه پیانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگ
تصویر برگ
هر چه از ساقه وشاخه گیاهان و درختان میروید، ورق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارگ
تصویر ارگ
((اَ))
قلعه کوچک میان قلعه بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارگ
تصویر ارگ
((اُ))
ارغنون، نوعی ساز شبیه به پیانو اما کوچکتر از آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگ
تصویر برگ
((بَ))
توشه، آذوقه، اسباب و اثاثیه زندگی، میل، آرزو، اسباب و سامان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگ
تصویر برگ
اندامی از گیاه که از جوانه های روی ساقه یا شاخه پدید می آید، بلگ، واحدی برای کاغذ یا آنچه به صورت کاغذ است، ورق، ورقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرگ
تصویر جرگ
((جُ))
صحرا، دشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگ
تصویر برگ
ورق
فرهنگ واژه فارسی سره