مقدار معیّنی از خوراکی، خواربار و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصله های زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه و امثال آن به کسی می دهند، روزیانه، راستاد، رستاد
مقدار معیّنی از خوراکی، خواربار و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصله های زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه و امثال آن به کسی می دهند، روزیانه، راستاد، رستاد
گیاهی علفی و یک ساله، با ساقه های سبز، برگ های بریدۀ باریک، گل های سفید کوچک و تخم های ریز و معطر که به عنوان چاشنی غذا و دارو مصرف می شود قسمت زیرین چیزی، آنچه در زیر رویۀ کفش دوخته می شود زیرۀ رومی: در علم زیست شناسی کراویا
گیاهی علفی و یک ساله، با ساقه های سبز، برگ های بریدۀ باریک، گل های سفید کوچک و تخم های ریز و معطر که به عنوان چاشنی غذا و دارو مصرف می شود قسمت زیرین چیزی، آنچه در زیر رویۀ کفش دوخته می شود زیرۀ رومی: در علم زیست شناسی کراویا
ویژگی حالت چشم هنگام بادقت نگاه کردن به یک چیز، در علم زیست شناسی خیری کنایه از با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی، باسرگشتگی، باحیرت، برای مثال ملک در سخن گفتنش خیره ماند / سر دست فرماندهی برفشاند (سعدی۱ - ۴۹) خیره کننده، بی سبب، به بیهودگی، برای مثال هر که تواند که فرشته شود / خیره چرا باشد دیو و ستور (انوری - ۶۵۴) کنایه از بی پروا، گستاخ، سرکش، بی شرم، برای مثال همه پیش من جنگجوی آمدند / چنان خیره و پوی پوی آمدند (فردوسی - ۱/۲۲۳) خیره شدن: از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن خیره کردن (ساختن): حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن
ویژگی حالت چشم هنگام بادقت نگاه کردن به یک چیز، در علم زیست شناسی خِیری کنایه از با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی، باسرگشتگی، باحیرت، برای مِثال ملک در سخن گفتنش خیره ماند / سر دست فرماندهی برفشاند (سعدی۱ - ۴۹) خیره کننده، بی سبب، به بیهودگی، برای مِثال هر که تواند که فرشته شود / خیره چرا باشد دیو و ستور (انوری - ۶۵۴) کنایه از بی پروا، گستاخ، سرکش، بی شرم، برای مِثال همه پیش من جنگجوی آمدند / چنان خیره و پوی پوی آمدند (فردوسی - ۱/۲۲۳) خیره شدن: از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن خیره کردن (ساختن): حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن
دسته ای از مردم که از یک نژاد یا یک قبیله باشند، دودمان، خاندان، طایفه، دسته، گروه، فرقه، نژاد چیزی که به رنگ زغال یا خاکستر باشد، سیه فام، دارای رنگ تند، غلیظ مثلاً قرمز تیره، تاریک، برای مثال صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت / تیره چون گور و تنگ چون دل زفت (عنصری - ۳۶۳ حاشیه) کنایه از ناپاک، برای مثال هر آن کس که او راه یزدان بجست / به آب خرد جان تیره بشست (فردوسی - ۷/۱۰۰) مهره تیرۀ پشت: در علم زیست شناسی ستون فقرات
دسته ای از مردم که از یک نژاد یا یک قبیله باشند، دودمان، خاندان، طایفه، دسته، گروه، فرقه، نژاد چیزی که به رنگ زغال یا خاکستر باشد، سیه فام، دارای رنگ تند، غلیظ مثلاً قرمز تیره، تاریک، برای مِثال صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت / تیره چون گور و تنگ چون دل زفت (عنصری - ۳۶۳ حاشیه) کنایه از ناپاک، برای مِثال هر آن کس که او راه یزدان بجست / به آب خِرد جان تیره بشست (فردوسی - ۷/۱۰۰) مُهره تیرۀ پشت: در علم زیست شناسی ستون فقرات
افشره و آبی که از میوه می گیرند، آب انگور یا توت که آن را می جوشانند تا غلیظ شود شیرۀ پرورده: در علم زیست شناسی شیره ای که در برگ های گیاه پرورش می یابد و به قسمت های مختلف گیاه می رود شیرۀ تریاک: ماده ای که از جوشاندن سوختۀ تریاک درست می کنند شیرۀ خام: در علم زیست شناسی شیره ای که از ریشۀ گیاه به ساقه و برگ ها می رود شیرۀ معده: در علم زیست شناسی مایعی که از غده های معده ترشح می شود و هضم غذا را آسان می کند
افشره و آبی که از میوه می گیرند، آب انگور یا توت که آن را می جوشانند تا غلیظ شود شیرۀ پرورده: در علم زیست شناسی شیره ای که در برگ های گیاه پرورش می یابد و به قسمت های مختلف گیاه می رود شیرۀ تریاک: ماده ای که از جوشاندن سوختۀ تریاک درست می کنند شیرۀ خام: در علم زیست شناسی شیره ای که از ریشۀ گیاه به ساقه و برگ ها می رود شیرۀ معده: در علم زیست شناسی مایعی که از غده های معده ترشح می شود و هضم غذا را آسان می کند
حیز. توضیح به جای حظی صحیح نیست زیرا کلمه فارسی و بشکل هیز به های هوز باید نوشته شود. صاحب فرهنگ رشیدی گویدهیز مخنث که مردم حیز گویند و سپهر کاشانی در کتاب براهین العجم (باب یازدهم) گوید: هیز مخنث بود و اینکه حیز بجای ها حای بی نقطه نویسند غلط محض است چه این لغت پارسی است و در فارسی حای غیر منقوطه نیامده است. با این حالت صاحب بهار عجم آنرا به حای حطی ظبط کرده است وبیت ذیل را به میرزا عبدالغنی قبول نسبت داده است: حذر ز صحبت زاهد حیات اگر خواهی که حیز باشد وبزی دیر در جهان مثل است (خیام پور) اما تلفظ حاء در بعضی لهجه های ایرانی از جمله دزفول و شوشتر وجود دارد و حیز لهجه ایست در هیز توضیح، مولف برهان نویسد قفاهیر بروزن مشاهیر صورت خوب و روی نیکو را گویند و ظاهرا این اشتباه از غلط خواندن شعر نصاب بر او عارض شده در این بیت: ریه شش قفاهیره و وجه روی فخذران عقب پاشنه رجل پای. که قفا بمعنی هیره پس گردن است و این لغتی است در فارسی قدیم و صاحب برهان هر دو کلمه را با یکدیگر ترکیب نموده و یکی پنداشته و آن را بمعنی صورت و روی خوب ظبط کرده است. توضیح، خستین بار مرحوم ادیب نیشابوری متوجه این معنی شده و هیره بیاء مجهول خواند بمعنی پشت گردن (برخی هیز بمعنی مخنث را از همین ماده دانند چنانکه پشت نیز بهر دو مهنی مزبور در فارسی استعمال شود) (برهان قاطع)
حیز. توضیح به جای حظی صحیح نیست زیرا کلمه فارسی و بشکل هیز به های هوز باید نوشته شود. صاحب فرهنگ رشیدی گویدهیز مخنث که مردم حیز گویند و سپهر کاشانی در کتاب براهین العجم (باب یازدهم) گوید: هیز مخنث بود و اینکه حیز بجای ها حای بی نقطه نویسند غلط محض است چه این لغت پارسی است و در فارسی حای غیر منقوطه نیامده است. با این حالت صاحب بهار عجم آنرا به حای حطی ظبط کرده است وبیت ذیل را به میرزا عبدالغنی قبول نسبت داده است: حذر ز صحبت زاهد حیات اگر خواهی که حیز باشد وبزی دیر در جهان مثل است (خیام پور) اما تلفظ حاء در بعضی لهجه های ایرانی از جمله دزفول و شوشتر وجود دارد و حیز لهجه ایست در هیز توضیح، مولف برهان نویسد قفاهیر بروزن مشاهیر صورت خوب و روی نیکو را گویند و ظاهرا این اشتباه از غلط خواندن شعر نصاب بر او عارض شده در این بیت: ریه شش قفاهیره و وجه روی فخذران عقب پاشنه رجل پای. که قفا بمعنی هیره پس گردن است و این لغتی است در فارسی قدیم و صاحب برهان هر دو کلمه را با یکدیگر ترکیب نموده و یکی پنداشته و آن را بمعنی صورت و روی خوب ظبط کرده است. توضیح، خستین بار مرحوم ادیب نیشابوری متوجه این معنی شده و هیره بیاء مجهول خواند بمعنی پشت گردن (برخی هیز بمعنی مخنث را از همین ماده دانند چنانکه پشت نیز بهر دو مهنی مزبور در فارسی استعمال شود) (برهان قاطع)
گیاهی است که دارای ساقه های سبز، و گلهای کوچک و سفید و تخم آن ریز و معطر و برای خوشبو ساختن بعضی خوراکها مانند اتش و پلو بکار می رود، زیره کرمان معروفتر می باشد
گیاهی است که دارای ساقه های سبز، و گلهای کوچک و سفید و تخم آن ریز و معطر و برای خوشبو ساختن بعضی خوراکها مانند اتش و پلو بکار می رود، زیره کرمان معروفتر می باشد