منسوب به ید. دستی. منسوب به دست و متصرفی. (ناظم الاطباء). دستی. - صنایع یدی، صنایع دستی. آنچه از آلات و ادوات مصنوعات به دست ساخته شود. - عمل یدی، جراحی. دستکاری. (یادداشت مؤلف)
منسوب به ید. دستی. منسوب به دست و متصرفی. (ناظم الاطباء). دستی. - صنایع یدی، صنایع دستی. آنچه از آلات و ادوات مصنوعات به دست ساخته شود. - عمل یدی، جراحی. دستکاری. (یادداشت مؤلف)
تثنیۀ ید. (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). دو دست: ای رسانیده به دولت فرق خود تا فرقدین گسترانیده به جودو فضل در عالم یدین. (منسوب به عباس ’یا ابوالعباس’ مروزی). به دندان گزید از تغابن یدین بماندش در او دیده چون فرقدین. سعدی (بوستان). - اول ذات یدین، پیش از هر چیز. پیش از هر کار. پیش از همه. (یادداشت مؤلف) : لقیته اول ذات یدین، یعنی پیش از هرچیزی ملاقات کردم آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
تثنیۀ ید. (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). دو دست: ای رسانیده به دولت فرق خود تا فرقدین گسترانیده به جودو فضل در عالم یدین. (منسوب به عباس ’یا ابوالعباس’ مروزی). به دندان گزید از تغابن یدین بماندش در او دیده چون فرقدین. سعدی (بوستان). - اول ذات یدین، پیش از هر چیز. پیش از هر کار. پیش از همه. (یادداشت مؤلف) : لقیته اول ذات یدین، یعنی پیش از هرچیزی ملاقات کردم آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
شیر دوشیدۀ سرد شده که پوست تنک مانند بر روی آن سرشیر بسته باشد. (از منتهی الارب). اللبن الحلیب وضعته فبرد فعلته الدوایه. (قطر المحیط) ، بز کوهی جوان، مرد میانه خلقت، جامه که زیر زره پوشند، نیمۀ از هر چیز شکافته بدو نیم، گلۀ شتر، رمۀ گوسفند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، بامداد. (منتهی الارب). روشنائی صبح. (مهذب الاسماء). سپیده دم. (دهار) ، پیوند نو در خانه (ظ: جامۀ) کهنه. (منتهی الارب). رقعه جدید فی ثوب خلق. (قطر المحیط) ، هر نیمه از جامه یا چیزی دیگر دو پاره شده. (منتهی الارب). کل نصف من ثوب او شی ٔ یشق نصفین. (قطر المحیط)
شیر دوشیدۀ سرد شده که پوست تنک مانند بر روی آن سرشیر بسته باشد. (از منتهی الارب). اللبن الحلیب وضعته فبرد فعلته الدوایه. (قطر المحیط) ، بز کوهی جوان، مرد میانه خلقت، جامه که زیر زره پوشند، نیمۀ از هر چیز شکافته بدو نیم، گلۀ شتر، رمۀ گوسفند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، بامداد. (منتهی الارب). روشنائی صبح. (مهذب الاسماء). سپیده دم. (دهار) ، پیوند نو در خانه (ظَ: جامۀ) کهنه. (منتهی الارب). رقعه جدید فی ثوب خلق. (قطر المحیط) ، هر نیمه از جامه یا چیزی دیگر دو پاره شده. (منتهی الارب). کل نصف من ثوب او شی ٔ یُشق نصفین. (قطر المحیط)
یکی از نامهای باری تعالی. (ناظم الاطباء). از اسماء باری تعالی است و معنی آن مبدع است زیرا که حضرت او بدیع است در نفس خود و برای او مثلی نیست. (از اقرب الموارد). نوآفرینندۀ آسمانها و زمینها. (مهذب الاسماء) : بدیعی که شخص آفریند ز گل روان و خرد بخشد و هوش و دل. سعدی (بوستان)
یکی از نامهای باری تعالی. (ناظم الاطباء). از اسماء باری تعالی است و معنی آن مبدع است زیرا که حضرت او بدیع است در نفس خود و برای او مثلی نیست. (از اقرب الموارد). نوآفرینندۀ آسمانها و زمینها. (مهذب الاسماء) : بدیعی که شخص آفریند ز گل روان و خرد بخشد و هوش و دل. سعدی (بوستان)
دهی است از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 4هزارگزی شمال خاوری رباط ماهیدشت و 1000گزی شمال شوسۀ کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 670 تن است. آب آن از قنات ومحصول آن غلات، حبوبات، لبنیات، چغندرقند و مختصر میوه جات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. از شوسه اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 4هزارگزی شمال خاوری رباط ماهیدشت و 1000گزی شمال شوسۀ کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 670 تن است. آب آن از قنات ومحصول آن غلات، حبوبات، لبنیات، چغندرقند و مختصر میوه جات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. از شوسه اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
شکافته، پراکنده، گله شتر، رمه گوسبند، بامداد، نیمه از هر چه دو نیم گشته شیر دوشیده سرد شده که پوست تنک مانندی بر روی آن بسته باشد، شکافته شکاف زده، نیمه از هر چیز شکافته به دو نیم، صبح
شکافته، پراکنده، گله شتر، رمه گوسبند، بامداد، نیمه از هر چه دو نیم گشته شیر دوشیده سرد شده که پوست تنک مانندی بر روی آن بسته باشد، شکافته شکاف زده، نیمه از هر چیز شکافته به دو نیم، صبح