جدول جو
جدول جو

معنی صدیع

صدیع((صَ))
شیر دوشیده سرد شده که پوست تنک مانندی بر روی آن بسته باشد، شکافته، شکاف زده، نیمه از هر چیز شکافته، به دو نیم، صبح
تصویری از صدیع
تصویر صدیع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با صدیع

صدیع

صدیع
شکافته، پراکنده، گله شتر، رمه گوسبند، بامداد، نیمه از هر چه دو نیم گشته شیر دوشیده سرد شده که پوست تنک مانندی بر روی آن بسته باشد، شکافته شکاف زده، نیمه از هر چیز شکافته به دو نیم، صبح
فرهنگ لغت هوشیار

صدیع

صدیع
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صُبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صَباح، غَدو، علی الصَباح، غَدات، باکِر، صُبح بام، صُبحدَم، صُبحگاه، بام
صدیع
فرهنگ فارسی عمید

صدیع

صدیع
شیر دوشیدۀ سرد شده که پوست تنک مانند بر روی آن سرشیر بسته باشد. (از منتهی الارب). اللبن الحلیب وضعته فبرد فعلته الدوایه. (قطر المحیط) ، بز کوهی جوان، مرد میانه خلقت، جامه که زیر زره پوشند، نیمۀ از هر چیز شکافته بدو نیم، گلۀ شتر، رمۀ گوسفند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، بامداد. (منتهی الارب). روشنائی صبح. (مهذب الاسماء). سپیده دم. (دهار) ، پیوند نو در خانه (ظَ: جامۀ) کهنه. (منتهی الارب). رقعه جدید فی ثوب خلق. (قطر المحیط) ، هر نیمه از جامه یا چیزی دیگر دو پاره شده. (منتهی الارب). کل نصف من ثوب او شی ٔ یُشق نصفین. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

صدیق

صدیق
بنده خالص خداوند، بسیار راستگو و درستکار، لقب حضرت یوسف (ع) پسر یعقوب (ع)
صدیق
فرهنگ نامهای ایرانی

ردیع

ردیع
بر زمین افتاده، کرکم رنگ (کرکم زعفران)، تیر افتاده از پیکان
ردیع
فرهنگ لغت هوشیار