- یخنی
- پخته مقابل خام، هرچیزاز مال واسباب که ذخیره گذارند تا وقت حاجت بکارآید: مخورغم زصیدی که ناکرده ای که یخنی بود هر چه ناخورده ای. (نظامی)، گوشت پخته شده گرم وسرد، گوشت مهرا پخته گوشت آب پز، در خراسان قسمی پلو که درآن گوشت در ته دیگ گذاشته میشود ته چین، نوعی خوراک شبیه آبگوشت و آنرا از گوشتهای چرب سازند. در قدیم در تهران پختن و خوردن یخنی رواج داشت ودر سر هر گذر دکانهای یخنی پزی دیده میشد. امااکنون مدتی دراز است که این شغل متروک شده است
معنی یخنی - جستجوی لغت در جدول جو
- یخنی ((یَ))
- آبگوشت ساده، پخته
- یخنی
- گوشت پختۀ سرد شده، آبگوشت ساده، غذای پخته که آن را ذخیره کنند، هر چیزی که برای روز مبادا ذخیره می شود،
برای مثال مخور غم به صیدی که ناکرده ای / که یخنی بود هرچه ناخورده ای (نظامی۵ - ۷۶۳)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از جنس یخ، کنایه از بی عاطفه
چنین معنی می دهد، برای مثال شه از دیدار آن بلّور دلکش / شده خورشید یعنی دل پرآتش (نظامی۲ - ۱۴۹)
آیا،برای مثال شنیدم گشت جانان مهربان، یعنی چنین باشد؟ / چو شمعش دل یکی شد با زبان، یعنی چنین باشد؟ (وحید)
به عبارت دیگر، به اصطلاح مثلاً،برای مثال آن کاو به هندوان شد یعنی که غازی ام / از بهر بردگان نه ز بهر غزا شده ست (ناصرخسرو۱ - ۱۵۱)
فقط مثلاً زن یعنی مادر من
آیا،
به عبارت دیگر، به اصطلاح مثلاً،
فقط مثلاً زن یعنی مادر من
صیغه مفرد مذکر غائب از فعل مضارع بمعنی قصد میکند
ساخته یمن، یکی ازمردم یمن
((یَ))
فرهنگ فارسی معین
قصد می کند او (مفرد مذکر غایب از فعل مضارع از مصدر عنایت)، در فارسی، بدین معنی، چنین معنی می دهد، کشک کنایه از دانستن جواب سر بالای طرف، یا فهمیدن مقصود باطنی اوست که مخالف میل درک کننده است
Namely
nomeadamente
es decir
mianowicie
а именно
а саме
namelijk
nämlich
c'est-à-dire
vale a dire
अर्थात
অর্থাৎ
yaani
כלומר
กล่าวคือ
آنکه یخنی ازدیگ برآورد ودرظرف ریزد
آنکه یخنی می فروشد فروشنده یخنی
قسمی از پلوکه باگوشت ترتیب دهند
شغل وعمل پخنی پز، دکان یخنی پز
کسی که یخنی پزد