جدول جو
جدول جو

معنی یاش - جستجوی لغت در جدول جو

یاش
نوعی از پشم، عمر و سال، (ناظم الاطباء)، در این معنی ترکی است و هم اکنون در ترکی آذربایجانی معمول است،
- یاشداش، هم سن و همزاد و دارای یک سن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یاش
رقیق
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاشار
تصویر یاشار
(پسرانه)
جاوید، عمرکننده، زندگی کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یاشا
تصویر یاشا
(پسرانه)
زنده باشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طیاش
تصویر طیاش
سبک عقل، ویژگی کسی که ارادۀ ثابت ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیاش
تصویر عیاش
بسیار عیش کننده، نیکوحال، بسیار خوش گذران، اهل عیش و نوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریاش
تصویر ریاش
مال و معاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاشماق
تصویر یاشماق
نقاب، نقابی که زنان ترک بر چهرۀ خود می اندازند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
ناقه ریاش، ماده شتر که موی بسیار در گوش و روی داشته باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، سست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جامه و لباس پاکیزه. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جامۀ نیکو. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی) ، حالت زیبا و نیکو، مال، معاش، ارزانی. (از ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ ریش. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). پر مرغ. (از دهار). جمع واژۀ ریش به معنی پرمرغ. (آنندراج). رجوع به ریش شود
لغت نامه دهخدا
بارتولومئو (فوت 1500 میلادی)، دریانورد پرتغالی نخستین اروپایی بود که دماغۀ امید نیک را دور زد (1488 میلادی) و این مسافرت او راه دریایی هند را باز کرد، با ’کابرال’ در مسافرتی که منجر به کشف برزیل گردید همراه بود ولی در راه هلاک شد، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بلوک خورکام دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در 34هزارگزی خاور رودبار و 22هزارگزی رستم آباد، محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 550 تن است، آب آن از چشمه و رود خانه محلی تأمین میشود، محصول آن، غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان شال و جوراب بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سُ لا)
ده کوچکی است از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر (خیاو). (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ غائش، بمعنی رقاص و رقص کننده، (دزی ج 2 ص 234)
لغت نامه دهخدا
(گَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر (خیاو). (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر، با 309 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نوعی ماکیان که پرهای انبوهی در زیر گلو دارد، مرغ ریشدار
لغت نامه دهخدا
چارقدی که زنان ترک سر و نیمۀ زیرین روی را بدان پوشند، لچکی که بر زنخ بندند، چانه بند، (یادداشت مؤلف)، خمار، دهان بند
لغت نامه دهخدا
(رَیْ یا)
کسی که پر بر تیر گذارد. (ناظم الاطباء). آنکه پر را بر تیر نهد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(فَیْ یا)
مرد متکبر لافی، مهتر بسیار فضل و فزونی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَیْ یا)
ابن ابی ثور. صحابی بود (از منتهی الارب). صحابی یکی از واژه های کلیدی در تاریخ اسلام است و به شخصی اطلاق می شود که پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) را ملاقات کرده، مسلمان شده و بدون بازگشت از دین، در همان حالت مسلمان از دنیا رفته باشد. صحابه از منابع مهم روایت احادیث و سنت نبوی هستند. بررسی زندگینامه صحابه برای درک بهتر سیره پیامبر و تاریخ صدر اسلام ضروری است.
ابن عقبه بن کلیب حضرمی مصری (90-160 هجری قمری). فرمانده دریایی مصر در عهد مروان بن محمد بود. و او را احادیثی نیز میباشد. (از الاعلام زرکلی از الولاه و القضاه و تهذیب التهذیب ج 8 ص 198)
لغت نامه دهخدا
(ذَ مَ طَ)
بر همدیگر فخرنمودن، (منتهی الارب)، مفاخره، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَیْ یا)
مرد سبک. (منتهی الارب) (آنندراج). سرسبک. (زمخشری) (مهذب الاسماء). سبک. (منتخب اللغات) ، آنکه آهنگ مختلف دارد و بر یک اراده نرود. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه قصد یک چیز نداشته باشد و سرگردان و حیران باشد. (منتخب اللغات). آنکه بیک سوی قصد نکند از سبکی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نسبت است مر خیش را و خیاش خیش فروش است و خیش لباس کلفتی است از کتان. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
نام درختی است. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
گول و احمق، شخص بیکار و بیفایده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یاسامیشی، پسندیده،
تدبیر، کارسازی و سرانجام کارها، رجوع به یاسامیشی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیاش
تصویر فیاش
بوف نر، خرامنده: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیاش
تصویر عیاش
نیکو حال، خوب زندگانی کننده، خوشگذارن
فرهنگ لغت هوشیار
سبکسر، سبکبال مرد سبک سبکسر، آنکه اراده ثابت ندارد و سرگردان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاش
تصویر ریاش
جمع ریش، پرهای مرغ جامه پاکیزه، فراخی سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیاش
تصویر عیاش
((عَ یّ))
خوش گذران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طیاش
تصویر طیاش
سبکسر، کسی که اراده ثابت ندارد
فرهنگ فارسی معین
خراباتی، خوش گذران، عشرت طلب، شادخوار، کامجو، هرزه، هوسباز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ولخرجی، ایّاش
دیکشنری اردو به فارسی