- یاریگری
- امداد، یاری، اعانت
معنی یاریگری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نافرمانی، سرکشی، تمرد
مددکار، یاری کننده، برای مثال رو که نصرت تو راست یاریگر / رو که ایزد تو راست راهنمای (مسعودسعد - ۴۱۶)
سرکشی
درک، تحصیلی
چمانیگری
عمل غارتگر، غارت کردن
چاره سازی، تدبیر و تامل، برای مثال به جز مرگ هر مشکلی را که هست / به چارهگری چاره آمد به دست (نظامی۶ - ۱۱۴۵)
شغل و عمل کاردگر، کاردسازی
گرفتن بار برای حمل و نقل، عمل بار بستن و بار گرفتن
یاررس، یاری، مدد، آنکه به یار و دوست خود رسیدگی و کمک بکند، یاری دهنده، مددکار، یاری رس
به یغما بردن
صنعت، کارگری عملگی، تاثیر نفوذ
عمل و شغل کارگر، تاثیر اثر کردن
عمل و شغل مارگیر
ندانمکاری ناآزمودگی تازه کاری بی تجربگی عدم وقوف. یابا ناشیگری. ناشیانه
کمک کار، نیرو دهنده
یاری دهنده، به یاری رسنده
حمله آوری
شغل و عمل بازیگر
ریاضی
کارگر ماهر، صنعت کار، برای مثال بدانست کاریگر راست گوی / که عیب آورد مرد دانا بر اوی (فردوسی - ۸/۲۹۰)
موثر، صنعت کار، کارگر
یارایی، توانایی، مجال و فرصت
توانائی و قدرت و قوت، جرات و جسارت