جدول جو
جدول جو

معنی یادشده - جستجوی لغت در جدول جو

یادشده
فوق، فوق الذکر
تصویری از یادشده
تصویر یادشده
فرهنگ واژه فارسی سره
یادشده
مذکور، مزبور، نامبرده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نادیده
تصویر نادیده
دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پادشاه
تصویر پادشاه
فرمانروای مقتدر و صاحب تاج و تخت، سلطان، ملک، شهریار، خدیو، خسرو، کشورخدا، کیهان خدیو، کنایه از مسلط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یازنده
تصویر یازنده
قصد کننده، آهنگ کننده، دست اندازنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یابنده
تصویر یابنده
پیدا کننده، یابنده، آشکار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یابنده
تصویر یابنده
پیدا کننده، واجد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه اجرای عدالت کند عادل، خدای تعالی، روز چهاردهم از ماههای ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادیده
تصویر نادیده
مخفی، نامرئی، غیربارز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداده
تصویر ناداده
ادا نکرده، نگفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزادشده
تصویر آزادشده
آزاد کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یازنده
تصویر یازنده
آهنگ و اداره کننده، قصد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
هر سلطانی که دارای تاج و تخت باشد ملک سلطان، فرمانروا حاکم مسلط صاحب اختیار، خدا، مجاز ماذون مختار، محیط تاونده: (والله محیط بالکافرین و الله پادشاه است بر نا گرویدگان و تاونده با ایشان) (کشف الاسرار میبدی. مداش 3: 1 ص 51) یا پادشاه چین. خاقان چین، آفتاب خورشید. یا پادشاه ختن، سلطان ختن، خوشید آفتاب. یا پادشاه ددان. شیر اسد. یا پادشاه درندگان. شیر. یا پادشاه معظم. سلطان بزرگ خداوند بزرگ. یا پادشاه نوروزی. کسی که از صبح تا عصر روز نوروز برای تفریح مردم عنوان پادشاه داشت و از مردم پول می ستد و آنرا با حاکم تقسیم میکرد میر نوروزی، آنکه اسما نه رسما بپادشاهی برگزیده شود آنکه بطریق استهزاء وی را بدین سمت نصب کنند: (خمار را باتفاق باسم سلطنت موسوم کردند و پادشاه نوروزی از وی برساختند) یا پادشاه نیمروز. پادشاه سیستان، آفتاب خورشید، مردم نیک پی و مبارک قدم، حضرت آدم بسبب آنکه طبق روایات تا نیمروز در بهشت بود، رسول اکرم ص از آن باب که طبق روایت شفاعت امتان خود را تا نیمروز خواهد کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکدنده
تصویر یکدنده
لجباز، مستند به رای، خود رای
فرهنگ لغت هوشیار
باز شده، شکفته، پراکنده، ناپدید شده، جدا شده، بند آمده، دست برداشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادشاه
تصویر پادشاه
فرمانروایی که تاج و تخت داشته باشد، ملک، سلطان، حاکم، مسلط، صاحب اختیار، خدا، محیط، تاونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نادیده
تصویر نادیده
((د))
دیده نشده، نامریی، مخفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یابنده
تصویر یابنده
((بَ د))
دریابنده، درک کننده، پیدا کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یازنده
تصویر یازنده
((زَ د))
قصدکننده، آهنگ کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یازنده
تصویر یازنده
قصد کننده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یکدنده
تصویر یکدنده
لجباز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جداشده
تصویر جداشده
مطلقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یاد شده
تصویر یاد شده
مذکور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یابنده
تصویر یابنده
کاشف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازشده
تصویر بازشده
Unraveled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازشده
تصویر بازشده
défait
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازشده
تصویر بازشده
desfeito
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازشده
تصویر بازشده
deshecho
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازشده
تصویر بازشده
svelato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازشده
تصویر بازشده
aufgeribbelt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازشده
تصویر بازشده
解开的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازشده
تصویر بازشده
rozwiązany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازشده
تصویر بازشده
розплутаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازشده
تصویر بازشده
развёрнутый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازشده
تصویر بازشده
ontrafeld
دیکشنری فارسی به هلندی