- گیک
- کیک گزنه گزنک
معنی گیک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پدر بیژن، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گودرز و از پهلوانان بزرگ ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
حسنه
مانع
مبهوت
بنگرید به بک عنوانی که بشاهزادگان و نجبا داده میشد، امیر قبیله ای کوچک، فرمانده سپاه
خروس، مهربان، بهار، دیگپایه خروس خروه
قطره باران
صدای پرندگان کوچک یک حانب قاب (بجول) که با آن بازی کنند مقابل بوک
بیشه
مشک، آوند چرمین که در آن آب حمل می کنند ظرفی چرمین که در آن آب روغن شیره و جز آن کنند مشک. یا خیک اش پر است. سیر است
نامه بر، قاصد فرانسوی نیزه، خجک پرش (خالدار) کسی که مامور رساندن بارها و نامه های پستی از جایی بجای دیگر است قاصد برید چارپار پیام گزار خبربر: ای پیک رسان، خبر یار ما بگوخ احوال گل به بلبل دستانسرا بگو. (حافظ) دو مرد پیک راست کردند با جامه نیکان که از بغداد آمده اند، قمرتابع سیاره کوکب سیار ثانی که بر گرد سیار اصلی گردد. یا پیک آسمانی. فرشته: هر دمش صد نام صد پیک از خدا یاربی زد شصت لبیک از خدا. (مثنوی) یا پیک الهی. جبرئیل. یا پیک چرخ. ماه قمر. یا پیک درگاه. جبرئیل: در گوشش گفته پیک درگاه کای عامر کعبه عمرک الله . (تحفه العراقین. 197) یا پیک رایگانی. ماه قمر: هر ماه به پیک رایگانی خلعت بدهی و داستانی. (تحفه العراقین 16)، سوداگر، راهگذار، باد صبا. یا پیک رب. عزرائیل: کان مسلمان را بخشم از چه سبب بنگریدی باز گو ای پیک رب، (مثنوی) یا پیک سپید و سیاه. شب و روز: اگرنامه ای رفتنم را نوید دهند این دو پیک سیاه و سپید... (گرشا. لغ) یا پیک فلک. ماه قمر یا. یا پیک مرتب. پیک یا راتیه دایم نه موقت برید مرتب: ورم ضعیفی و بی بدیم نبودی و آنک نبود از امیر مشرق فرمان. خود بدویدی بسان پیک مرتب خدمت او را گرفته چامه بدندان. (رودکی) یا پیک هوایی. ابر سحاب. ورق قمار که بر آن صورتی چو سر نیزه است و بهمان مناسبت آنرا بدین نام خوانند سیاه خال خال سیاه بدین نام خوانند سیاه خال ده لوی پیک
زردی و علتی باشد که بر روی غله زار نشیند، یرقان و به ترکی بمعنای آلت تناسلی یک ثلث یک سوم سه یک. آلت تناسل مرد ذکر
زیبا قشنگ ظریف، نیکوجامه
قطره، چکه، قطرۀ باران
از مردم گیلان، گیلانی
طایفه ای ساکن گیلان
نمد
نمد
باستانی، کهن، بسیار قدیم، سبکی از معماری که در آن ساختن طاق های قوسی و بیضوی، برپا داشتن ستون ها، مجسمه ها و ترکیبات دیگر در بنا معمول شد
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیاغ، علف، نبات، نبت، کلأ
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیه، گیاغ، علف، نبات، نبت، کلأ
صدای برخی پرندگان کوچک به ویژه گنجشک، جیک جیک
در قاب بازی یک طرف قاب که پهن تر است
در قاب بازی یک طرف قاب که پهن تر است
مخفّف واژۀ لیکن، لکن برای مثال نمی کنم گله ای لیک ابر رحمت دوست / به کشتزار جگر تشنگان نداد نمی (حافظ - ۹۴۰ حاشیه)
پیمانه، خرچال
پیمانه، خرچال
مصغر گل
در علم زیست شناسی گل
گیاهی با برگ هایی به شکل پولک های باریک و بی رنگ و ساقۀ سبز که بیشتر در کشتزارها می روید و انگل گیاه های دیگر مخصوصاً یونجه و خیار می شود، گل جالیز
کنایه از سخنی که به طعنه و کنایه بگویند، طعنه، سرزنش
در علم زیست شناسی گل
گیاهی با برگ هایی به شکل پولک های باریک و بی رنگ و ساقۀ سبز که بیشتر در کشتزارها می روید و انگل گیاه های دیگر مخصوصاً یونجه و خیار می شود، گل جالیز
کنایه از سخنی که به طعنه و کنایه بگویند، طعنه، سرزنش
ویحک، در مقام ترحم، مدح و تعجب می گویند، در هنگام تاسف به کار می رود، افسوس بر تو
فرصت و موقع مناسب برای کاری
سرما، تشنج
چیزی که شراب خواران با آن تغییر ذائقه می دهند، مزه
سرما، تشنج
چیزی که شراب خواران با آن تغییر ذائقه می دهند، مزه
کیسه ای که از پوست دباغی شدۀ گوسفند برای نگهداری آب، دوغ، شراب و دیگر مایعات تهیه می شود، مشک
کنایه از شکم برجسته
کنایه از شکم برجسته
در ورق بازی، نقشی که خال های آن به شکل سر پهن نیزه یا گلابی است مثلاً تک خال پیک، بی بی پیک
نوعی شیرینی که از آرد، تخم مرغ، شیر، شکر و مانند آن تهیه می شود
کک
کک
گرفتن، پسوند متصل به واژه به معنای گیرنده مثلاً آبگیر، آفتاب گیر، گریبان گیر
گیر و دار: کنایه از آشوب، هنگامه، مشغله، گرفتاری
گیر و دار: کنایه از آشوب، هنگامه، مشغله، گرفتاری
خوب، خوش، به خوبی، شخص نیکوکار، بسیار، کاملاً، سودمند
خروس، جنس نر از مرغ خانگی، ابوالیقظان، خروچ، خروه، خره
موی بلند سر مخصوصاً موی سر زنان که از پشت گردن تجاوز کند
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، مأمور پست، چاپار، برید، نامه رسان، چپر، قاصد، اسکدار، نامه بر، غلام پست برای مثال کار پیکان نامه بردن دان و بس / پیک را کی نامه خوان دانسته اند (خاقانی - ۴۸۰)