دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 66هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 30هزارگزی خاور اراک و کنار راه اراک به خمین، محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر، و سکنۀ آن 615 تن است، آب آن از قنات کوچکی تأمین میشود، محصول عمده آن غلات، بنشن، انگور و سایر میوجات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 66هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 30هزارگزی خاور اراک و کنار راه اراک به خمین، محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر، و سکنۀ آن 615 تن است، آب آن از قنات کوچکی تأمین میشود، محصول عمده آن غلات، بنشن، انگور و سایر میوجات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
گیلانی، از مردم سرزمین گیلان، منسوب به گیلان، (از برهان قاطع)، از گیلان: همه مرزبانان زرین کمر بلوچی و گیلی به زرین سپر، فردوسی، چو شب گیل شد در گلیم سیاه ورا زرد گیلی سپر گشت ماه، اسدی (گرشاسب نامه ص 223)، به پیغمبر عرب یکسر مشرف گشت بر مردم ز ترک و روم و روس و هند و سند و گیلی و دیلم، ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 38)، چو زنبور گیلی کشیدند نیش به زنبوره زنبور کردند ریش، نظامی، ، طایفه ای باشد از گلیم پوشان، (برهان قاطع)، همان گیلی منسوب به گیلان است چه گلیم های گیلان در قدیم معروف بوده است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، نام طایفه ای هم هست از ترکان، (برهان قاطع)، نام قومی از مغولان و گویند نام امیری از امرای مغول است، (غیاث اللغات)، نوعی از اسبهای خوب و منسوب به گیلان چه در آنجا اسبهای نیکو باشد، (از غیاث اللغات) (ازحاشیۀ خسرو و شیرین چ وحید ص 159) : پس آنگه پای بر گیلی بیفشرد ز راه گیلکان لشکر به در برد، نظامی، چو رهوار گیلیم از این پل گذشت به گیلان ندارم سر بازگشت، نظامی، ، سپر و زوبین باشد، (انجمن آرا)، - سپر گیلی، یا گیلی سپر، ساخته در گیلان یا متداول در آنجا: سیاوش سپر خواست گیلی چهار دو جوشن دگر ز آهن آبدار، فردوسی، بفرمود تا روزبانان در برفتند با تیغ و گیلی سپر، فردوسی، سپرهای گیلی به پیش اندرون همی از جگرشان بجوشید خون، فردوسی، همه برگشان پهن و زنگارگون ز گیلی سپرها به پهنا فزون، اسدی، ازو هر بشیزه چو گیلی سپر نه آهن نه آتش بر او کارگر، اسدی، ، در زبان دری به معنی پشته و تل نیز آمده است، (انجمن آرا ذیل کلمه گیلو)
گیلانی، از مردم سرزمین گیلان، منسوب به گیلان، (از برهان قاطع)، از گیلان: همه مرزبانان زرین کمر بلوچی و گیلی به زرین سپر، فردوسی، چو شب گیل شد در گلیم سیاه ورا زرد گیلی سپر گشت ماه، اسدی (گرشاسب نامه ص 223)، به پیغمبر عرب یکسر مشرف گشت بر مردم ز ترک و روم و روس و هند و سند و گیلی و دیلم، ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 38)، چو زنبور گیلی کشیدند نیش به زنبوره زنبور کردند ریش، نظامی، ، طایفه ای باشد از گلیم پوشان، (برهان قاطع)، همان گیلی منسوب به گیلان است چه گلیم های گیلان در قدیم معروف بوده است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، نام طایفه ای هم هست از ترکان، (برهان قاطع)، نام قومی از مغولان و گویند نام امیری از امرای مغول است، (غیاث اللغات)، نوعی از اسبهای خوب و منسوب به گیلان چه در آنجا اسبهای نیکو باشد، (از غیاث اللغات) (ازحاشیۀ خسرو و شیرین چ وحید ص 159) : پس آنگه پای بر گیلی بیفشرد ز راه گیلکان لشکر به در برد، نظامی، چو رهوار گیلیم از این پل گذشت به گیلان ندارم سر بازگشت، نظامی، ، سپر و زوبین باشد، (انجمن آرا)، - سپر گیلی، یا گیلی سپر، ساخته در گیلان یا متداول در آنجا: سیاوش سپر خواست گیلی چهار دو جوشن دگر ز آهن آبدار، فردوسی، بفرمود تا روزبانان در برفتند با تیغ و گیلی سپر، فردوسی، سپرهای گیلی به پیش اندرون همی از جگرشان بجوشید خون، فردوسی، همه برگشان پهن و زنگارگون ز گیلی سپرها به پهنا فزون، اسدی، ازو هر بشیزه چو گیلی سپر نه آهن نه آتش بر او کارگر، اسدی، ، در زبان دری به معنی پشته و تل نیز آمده است، (انجمن آرا ذیل کلمه گیلو)
بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، غزیر، درغیش، به غایت، مفرط، موفّر، بی اندازه، موفور، معتدٌ به، عدیده، کثیر، اورت، جزیل، وافر، متوافر زمانی زیاد، چندان
بِسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، غَزیر، دَرغیش، بِه غایَت، مُفرِط، مُوَفَّر، بی اَندازِه، مَوفور، مُعتَدٌ بِه، عَدیدِه، کَثیر، اُوِرت، جَزیل، وافِر، مُتَوافِر زمانی زیاد، چندان
در ترکیبات بکار رود و حاصل مصدر سازد بمعانی ذیل: الف - گرفتن: آب گیری بهانه گیری خمیر گیری گردگیری. ب - آلت گرفتن و استخراج: آب میوه گیری گلابگیری. توضیح در حقیقت این کلمات بصفات مختوم به گر پیوندد
در ترکیبات بکار رود و حاصل مصدر سازد بمعانی ذیل: الف - گرفتن: آب گیری بهانه گیری خمیر گیری گردگیری. ب - آلت گرفتن و استخراج: آب میوه گیری گلابگیری. توضیح در حقیقت این کلمات بصفات مختوم به گر پیوندد