- گیلی
- از مردم گیلان، گیلانی
نوعی اسب خوب منسوب به گیلان
تهیه شده از گیل، نمدی،برای مثال چو شب گیل شد در گلیم سیاه / ورا زرد گیلی سپر گشت ماه (اسدی - ۲۰۸)
معنی گیلی - جستجوی لغت در جدول جو
- گیلی
- پشته، تل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عالم، دنیا
بسیار
ترکی فرما نبرداری تیره ای بندگی اطاعت فرمانبرداری
بسیار، بس، فراوان، بی نهایت
منسوب به پیل چون پیل بمقاومت و جثه، برنگ پیل فیلی
انگشتان دست را راست کرده به هم چسبانده تیغ وار بر گردن مجرمان فرود آوردن، ضربه ای که به وسیله کف دست به چهره کسی زنند تپانچه کشیده
از مردم گیلان، گیلانی
گوشه ای در دستگاه شور
ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، توگوشی، کشیده، لت، تپانچه، کاز، سرچنگ، صفعه
از رنگ های ترکیبی، آبی تیره، به رنگ نیل، کبودرنگ
ساقه های برنج که از آن کلاه و سبد و چیزهای دیگر می بافند
قسمت بالای دیوار در زیر سقف که بر آن نقاشی و گچ بری کنند
بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، غزیر، درغیش، به غایت، مفرط، موفّر، بی اندازه، موفور، معتدٌ به، عدیده، کثیر، اورت، جزیل، وافر، متوافر
زمانی زیاد، چندان
زمانی زیاد، چندان
هر فرد ساکن گالاثیا
قطعه ایست ضربی در دستگاه شور که در پرده شهناز نواخته میشود و دو ضرب یا چهار ضرب است
احمقی ابلهی کانایی نادانی: همه مشغولی عالم گولی است ترک گولی بخدا مشغولی است. (جامی)
جهان، کره زمین، عالم سفلی
گیاه: گیایش همه بود تریاک زهر بکه سنگش ار کهربا داشت بهر
در ترکیبات بکار رود و حاصل مصدر سازد بمعانی ذیل: الف - گرفتن: آب گیری بهانه گیری خمیر گیری گردگیری. ب - آلت گرفتن و استخراج: آب میوه گیری گلابگیری. توضیح در حقیقت این کلمات بصفات مختوم به گر پیوندد
بی غیرتی، بی حمیتی، نامردی
پریشانی حواس پراکندگی خاطر، حیرانی سرگشتگی، حماقت ابلهی
نام جایی و مقامی
کیلوئی، قسمت فاصله ما بین طاق و عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچبری کنند و بمنزله گلوی طاق و سقف است و هنوز هم بهمین عبارت در زبان عموم هست
منسوب به گیلک، یکی از گوشه های دستگاه شور
در اصطلاح مردم گیلان، روستایی و بومی و رعیت
کاغذ سیگارت که بوسیله ماشین پیچیده شود
دمغزه مرغ عسیب زمجی