- گیلو (پسرانه)
- نام وزیر و قهرمانی در منظومه ویس و رامین
معنی گیلو - جستجوی لغت در جدول جو
- گیلو
- قسمت بالای دیوار در زیر سقف که بر آن نقاشی و گچ بری کنند
- گیلو
- کیلوئی، قسمت فاصله ما بین طاق و عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچبری کنند و بمنزله گلوی طاق و سقف است و هنوز هم بهمین عبارت در زبان عموم هست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پلاس و گلیم، زیلوچه
ترکی آلا بخشی در کردستان
مسواک، درخت اراک
انبار محافظت گندم که آنرا بشکل برج یا گودالی سازند و آن ماشینهایی برای پاک کردن غله دارد
از مردم گیلان، گیلانی
مسواک، مسواکی که از چوب اراک درست کنند، در علم زیست شناسی درخت اراک
از مردم گیلان، گیلانی
نوعی اسب خوب منسوب به گیلان
تهیه شده از گیل، نمدی،برای مثال چو شب گیل شد در گلیم سیاه / ورا زرد گیلی سپر گشت ماه (اسدی - ۲۰۸)
نوعی اسب خوب منسوب به گیلان
تهیه شده از گیل، نمدی،
واحد اندازه گیری وزن، برابر با هزارگرم، کیلوگرم، پسوند متصل به واژه به معنای هزار مثلاً کیلوبایت، کیلومتر
واحدی که هزار بار تکثیر شده، کیلو گرم، کیلو متر
گیس، موی بلند سراطلاق میشود
نام جایی و مقامی
در اصطلاح مردم گیلان، روستایی و بومی و رعیت
کاغذ سیگارت که بوسیله ماشین پیچیده شود
خلنگ
گلیم
انبار مخصوص نگهداری غلات و مانند آن
به معنی هزار است و برای تعیین واحدهای دستگاه متری به کار می رود، کیلوگرم، کیلومتر
زلف، موی بلند سر زنان که از پشت گردن بلندتر باشد، جمع گیسوان
پشته، تل
انبار مخصوص نگهداری گندم که به شکل برج یا گودال ساخته می شود و دارای ماشین ها و دستگاه هایی برای پاک کردن گندم است
نوعی فرش شبیه پلاس یا گلیم که از نخ های پنبه ای با نقش های رنگین بافته می شود، زیلوج
کاغذ سیگارت
گیس، موی بلند سر مخصوصاً موی سر زنان که از پشت گردن تجاوز کند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پدر بیژن، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گودرز و از پهلوانان بزرگ ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
طایفه ای ساکن گیلان
نمد
نمد
مجرای غذا و دم در درون گردن را گویند
گویا، سخن کننده، بمعنی ظاهراً و غالباً آید
((گِ یا گَ))
فرهنگ فارسی معین
قسمت جلوی گردن، مجرای غذا و هوا در درون گردن، حلق، لوله یا مجرای باریکی که یک مخزن را به دهانه پیوند می دهد (فنی)، پیش چیزی (کسی) گیر کردن سخت خواهان آن کس بودن