جدول جو
جدول جو

معنی گیش - جستجوی لغت در جدول جو

گیش
شهری بوده است از توابع ماوراءالنهر. (مجمل التواریخ والقصص ص 305) : در این وقت فتحها (ی قتیبه بود به ماوراءالنهر و زمین شومان و گیش. (از مجمل التواریخ والقصص ص 305). کلمه محرف کش است و رجوع به کش شود
لغت نامه دهخدا
گیش
مطلق کرک را گویند از هر حیوانی که باشد، (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 310) :
خارکش را که پشت بود زگیش
دیدبر دوش خویش خلعت و گیش،
هاتف (از شعوری)،
، کرک سمور را نیز گویند، (فرهنگ شعوری ج 2 ص 310) :
به منعم نه زربفت و نه گیش ماند
نه صد پاره خرقه به درویش ماند،
هاتفی (از شعوری)،
گیش سیاه بر سر آن شوخ دلستان
مانند ابر بر سر خورشید سایبان،
هلالی (از شعوری)،
این لغت مخصوص به این فرهنگ است
لغت نامه دهخدا
گیش
پنجره کوچک
تصویری از گیش
تصویر گیش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زن ژاپنی که فنون و آداب مخصوص بزم آرایی و سرگرم ساختن مردان را فرا گرفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیشه
تصویر گیشه
باجه، گیشه، جایگاه مخصوص فروش بلیت یا گرفتن و دادن پول در سینما، بانک و مانند آن ها، دریچه، روزنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگیش
تصویر آگیش
آگیشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای آگیشنده، برای مثال پای آ گیش، توشۀ جان خویش از او بربای / پیش کآیدت مرگ پای آ گیش (رودکی - ۵۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
ده کوچکی است از دهستان سیاهو بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، واقع در 105هزارگزی شمال بندرعباس و هزارگزی شمال راه شوسۀ کرمان به بندرعباس، در محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 20 تن است، مزرعۀ نخلستان گچو جزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان، واقع در 33هزارگزی شمال خاوری کرمان و 8هزارگزی خاور راه مالرو شهدادبه کرمان، محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 300 تن است، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و حبوب است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار، واقع در 17هزارگزی شمال خاوری نیکشهر و 3هزارگزی شمال شوسۀ نیکشهر به ایرانشهر، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 250 تن است، آب آن از رودخانه تأمین میشود، محصول آن غلات، برنج، خرما و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، واقع در 55هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 4هزارگزی خاور راه مالرو جیرفت به ساردوئیه، و سکنۀ آن 15 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام درختچه ای است که در نواحی گرمسیر ایران از کازرون تا بندرعباس وجود دارد. (درختان جنگلی ایران ثابتی ص 64). ام. ام ّ. و در پنجاب باتا نامیده میشود. (درختان جنگلی ایران ثابتی ص 122)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سیاهو بخش مرکزی بندرعباس، واقع در صدهزارگزی شمال بندرعباس سر راه شوسۀ بندرعباس به کرمان، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 150 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن خرما و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 64 هزارگزی جنوب شوسف و 25هزارگزی باختر شوسۀ مشهد به زاهدان، محلی دره و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 133 تن است، آب آن از چاه تأمین میشود، محصول آن لبنیات و شغل اهالی مالداری است، بهار مالداران به این ده می آیند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رویدر بخش بستک شهرستان لار، واقع در 128هزارگزی شمال خاور بستک، محلی در دامنۀ کوه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 95 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ مُ دَ)
نام رودخانه ای است میانۀ رشت و کوچصفهان. (از سفرنامۀ رابینو ص 36 بخش فارسی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرکزی بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 15000 گزی جنوب رودسر، محلی جلگه و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنۀ آن 274 تن است، آب آن از نهر پل رود تأمین میشود، محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
فرانسوا. مورخ معروف ایتالیایی (1483-1540 میلادی) در دورۀ رنسانس. وی تاریخ ایتالیا را از سال 1492 تا سال 1530م. نوشته است
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان گلاشکر بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 60هزارگزی شمال باختری کهنوج سر راه مالرو گلاشکرد به بافت، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 40 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان، واقع در 50هزارگزی جنوب خاوری سراوان و 31هزارگزی جنوب راه فرعی کوهک به سراوان، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر، و سکنۀ آن 70 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات، خرما و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، ساکنان آن از طایفۀ زند هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان رویدر بخش بستک شهرستان لار، واقع در 130هزارگزی خاور بستک، محلی دامنه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 90 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیش
تصویر بیش
زیادتی و افزونی، بسیار، بس، علاوه، کثیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیش
تصویر دیش
داد و دهش
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ایست از تیره کتوس ها که اصل آن از هندوستان است و در جنوب ایران نیز میروید. برگهای این گیاه متناوب و درخشان و گلهایش دارای آرایش دیهیم است. این درختچه را بعنوان زینت امروزه در اکثر باغهای نقاط زمین میکارند باتا ام اما مادا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگیش
تصویر آگیش
درترکیب بمعنی آگیشنده آید: پای آگیش (بپای آویز پای پیچ)
فرهنگ لغت هوشیار
ژاپنی بزم آور چمانی زنی که تحت تعلیم و تربیت مخصوص آداب معاشرت و مشغول کردن مردان و رقص و فنون دیگر را فرا گیرد و مجالس بزم مردان را گرم کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیشه
تصویر گیشه
فرانسوی باجه
فرهنگ لغت هوشیار
((گِ))
هر یک از دختران ژاپنی که برای تأمین عیش و سرگرمی مردان آموزش دیده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیشه
تصویر گیشه
((ش))
باجه، دریچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیش
تصویر فیش
برگه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیرش
تصویر گیرش
جذب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیر
تصویر گیر
مانع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیج
تصویر گیج
مبهوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گویش
تصویر گویش
لهجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گوش
تصویر گوش
سمع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیشه
تصویر گیشه
باجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گایش
تصویر گایش
اکتفان
فرهنگ واژه فارسی سره
باجه، دریچه
فرهنگ واژه مترادف متضاد