- گیرنگ (گیرْ)
نام قصبه ای باشد ازاعمال باورد و آن بلده ای است از خراسان. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری) (صحاح الفرس) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). قاضی آنجا در بزرگی نره ضرب المثل بوده. (ناظم الاطباء) :
حبذا...ر قاضی گیرنگ
آنکه دارد ز سنگ خارا ننگ.
انوری.
یاقوت نویسد: معرب آن جیرنج است و آن شهر کوچکی است از نواحی مرو که پیش از حملۀ مغول آن شهر را دیده ام و بسیار آباد و پرجمعیت بود تا مرو ده فرسخ فاصله داشت. (از معجم البلدان). معرب آن جیرنج شهرکی از نواحی مرو واقع بر کنار نهر وی. (حاشیۀبرهان قاطع چ معین از معجم البلدان). رجوع به تاریخ بیهقی چ نفیسی ج 3 ص 1016 و جیرنج شود
حبذا...ر قاضی گیرنگ
آنکه دارد ز سنگ خارا ننگ.
انوری.
یاقوت نویسد: معرب آن جیرنج است و آن شهر کوچکی است از نواحی مرو که پیش از حملۀ مغول آن شهر را دیده ام و بسیار آباد و پرجمعیت بود تا مرو ده فرسخ فاصله داشت. (از معجم البلدان). معرب آن جیرنج شهرکی از نواحی مرو واقع بر کنار نهر وی. (حاشیۀبرهان قاطع چ معین از معجم البلدان). رجوع به تاریخ بیهقی چ نفیسی ج 3 ص 1016 و جیرنج شود
