- گیرنده
- آخذ، آلچی
معنی گیرنده - جستجوی لغت در جدول جو
- گیرنده
- کسی که چیزی را می گیرد، گیرا و گیرنده، کنایه از جذاب، رباینده، دلربا، در علم الکتریک دستگاهی که امواج را دریافت و به صوت یا تصویر تبدیل می کند
- گیرنده
- اخذ کننده دریافت دارنده، محصل مالیات عامل خراج، گزنده جارح: سگ گیرنده، تند (طعم) حاد: و این معنی را طبیعیان هیچ وجهی نیافتند جز آنک گفتند هم زاگ و هم مازو را مژه تند و گیرنده است، جذاب فریبنده: نگهگ حوصله پرداز دل حور و ملک چشم گیرای تو گیرنده تر از حق نمک. (گل کشتی)، موثر، چسبناک چسبنده، مستجاب شونده (دعا) بر آینده، آنچه که روشن شود مشتعل شونده، موجب کسوف کاسف: گیرنده او (آفتاب) قمر است، دستگاه گیرنده. یا دستگاه گیرنده. دستگاهی در تلگراف که اصوات را ضبط کند مقابل دستگاه فرستنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بادوام
دیر باز مدت دراز، دهر زمانه، دیر پاینده با دوام
عبور کننده، ناپایدار
طولانی، دیر کننده، دیرپای، برای مثال چو پاسی از شب دیرنده بگذشت / برآمد شعریان از کوه موصل (منوچهری - ۶۶)
کسی که با ناز و تکبر حرکت کند، خرامنده
با ناز خرامنده، تکبر و افاده کننده، مسخره کننده
عبور کننده عابر، جمع گذرندگان: ای با عدوی ما گذرنده بکوی ما، ای ما هروی، شرم نداری زروی ما ک (منوچهری)، ناپایدار فانی: تا این زندگانی گذرنده ای مردمان، شمار نفریبد
آنکه گریه کند اشک ریزنده
آشفته و درهم شونده
بگیر و بده، غوغای جنگ گیرودار: کمان را بفرمود کردن بزه بر آمد خروشیدن گیرو ده
بگرفتن وا داشته، شعله ور کرده مشتعل ساخته، مقید شده اسیر
آنکه بمیرد فانی: ازثری تا باوج چرخ اثیار همه میرنده اند دون و امیر. (حدیقه)، جمع میرندگان
گریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک ریز، گریه ناک، اشک بار، گریه گر، باکی، اشک فشان، گریه مند، اشک باران
لیف جولاهگان و شوی مالان و آن جاروب مانندی است که بدان آش و آهار برتار جامه مالند شوکه الحائک غرواشه
کسی که می بیند
اسم بیختن، کسی که چیزی را غربال کند
قابل، قبول کننده
آنکه آورد
آویزنده چنگ در زننده پیچنده
مخاطب
آگاهاننده
آنچه می بارد آنچه بشکل قطرات آب فرو ریزد
کسی که نخ و ریسمان تابد
زاری کننده ناله و فریاد کننده
سزاوار، شایسته، لایق، برازنده
لاتینی ژاله دار از گیاهان
آنکه می چیند کسی که میوه یا گلی را از درخت جدا میکند، آنکه اشیایی را منظم و مرتب بالای هم یا کنار هم قرار میدهد
آنکه خورد آکل