از مردم چگل. بردگان خوب روی را از چگل به ایران می آورده اند، لذا در نزد شاعران فارسی زبان به زیبایی و خوش اندامی معروف شده اند، برای مثال گاهی شراب خوری با شاهد چگلی / گاهی نشاط کنی با لعبت ختنی (امیرمعزی - ۶۳۱)
از مردم چگل. بردگان خوب روی را از چگل به ایران می آورده اند، لذا در نزد شاعران فارسی زبان به زیبایی و خوش اندامی معروف شده اند، برای مِثال گاهی شراب خوری با شاهد چگلی / گاهی نشاط کنی با لعبت ختنی (امیرمعزی - ۶۳۱)
دهی است از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 25000 گزی جنوب اردبیل و 65000گزی شوسۀ هروآباد به اردبیل، کوهستانی و هوای آن معتدل است، سکنۀ آن 341 تن است، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 25000 گزی جنوب اردبیل و 65000گزی شوسۀ هروآباد به اردبیل، کوهستانی و هوای آن معتدل است، سکنۀ آن 341 تن است، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
عمل گول، صفت گول، حالت وچگونگی گول، کانائی، چلی، خلی، احمقی، (فرهنگ رشیدی)، غفلت، نادانی، ابلهی، (ناظم الاطباء) : هرکجا نام او بری ندمد زان زمین گولی و نکوهش و ننگ، فرخی، همه مشغولی عالم گولی است ترک گولی به خدا مشغولی است، جامی، گولی من به کار عشق مگیر نه به یک چه دو بار افتادم، دهخدا، خالفه، حذب، خرق، خرق، خرقه، خلاطه، خلافه، دعفقه، دعک، دوغه، رث ء، رثیه، رطاء، رعاله، رقاعه، رهق، طرط، طغومه، طغومیه، طرقه، عبش، عبش، عنجهیّه، عنجهانیّه، غباوه، غبوه، عرین، عزیل، (منتهی الارب)
عمل گول، صفت گول، حالت وچگونگی گول، کانائی، چلی، خلی، احمقی، (فرهنگ رشیدی)، غفلت، نادانی، ابلهی، (ناظم الاطباء) : هرکجا نام او بری ندمد زان زمین گولی و نکوهش و ننگ، فرخی، همه مشغولی عالم گولی است ترک گولی به خدا مشغولی است، جامی، گولی من به کار عشق مگیر نه به یک چَه ْ دو بار افتادم، دهخدا، خالِفَه، حذب، خُرق، خَرِق، خُرقه، خَلاطَه، خَلافَه، دَعفَقَه، دَعِک، دَوغَه، رَث َء، رَثیَه، رَطَاء، رُعالَه، رَقاعَه، رَهَق، طَرَط، طُغومَه، طُغومیَه، طُرقَه، عَبش، عَبِش، عُنجَهیَّه، عُنجَهانیَّه، غَباوَه، غَبوَه، عِرین، عِزیل، (منتهی الارب)
دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 66هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 30هزارگزی خاور اراک و کنار راه اراک به خمین، محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر، و سکنۀ آن 615 تن است، آب آن از قنات کوچکی تأمین میشود، محصول عمده آن غلات، بنشن، انگور و سایر میوجات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 66هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 30هزارگزی خاور اراک و کنار راه اراک به خمین، محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر، و سکنۀ آن 615 تن است، آب آن از قنات کوچکی تأمین میشود، محصول عمده آن غلات، بنشن، انگور و سایر میوجات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
گیلانی، از مردم سرزمین گیلان، منسوب به گیلان، (از برهان قاطع)، از گیلان: همه مرزبانان زرین کمر بلوچی و گیلی به زرین سپر، فردوسی، چو شب گیل شد در گلیم سیاه ورا زرد گیلی سپر گشت ماه، اسدی (گرشاسب نامه ص 223)، به پیغمبر عرب یکسر مشرف گشت بر مردم ز ترک و روم و روس و هند و سند و گیلی و دیلم، ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 38)، چو زنبور گیلی کشیدند نیش به زنبوره زنبور کردند ریش، نظامی، ، طایفه ای باشد از گلیم پوشان، (برهان قاطع)، همان گیلی منسوب به گیلان است چه گلیم های گیلان در قدیم معروف بوده است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، نام طایفه ای هم هست از ترکان، (برهان قاطع)، نام قومی از مغولان و گویند نام امیری از امرای مغول است، (غیاث اللغات)، نوعی از اسبهای خوب و منسوب به گیلان چه در آنجا اسبهای نیکو باشد، (از غیاث اللغات) (ازحاشیۀ خسرو و شیرین چ وحید ص 159) : پس آنگه پای بر گیلی بیفشرد ز راه گیلکان لشکر به در برد، نظامی، چو رهوار گیلیم از این پل گذشت به گیلان ندارم سر بازگشت، نظامی، ، سپر و زوبین باشد، (انجمن آرا)، - سپر گیلی، یا گیلی سپر، ساخته در گیلان یا متداول در آنجا: سیاوش سپر خواست گیلی چهار دو جوشن دگر ز آهن آبدار، فردوسی، بفرمود تا روزبانان در برفتند با تیغ و گیلی سپر، فردوسی، سپرهای گیلی به پیش اندرون همی از جگرشان بجوشید خون، فردوسی، همه برگشان پهن و زنگارگون ز گیلی سپرها به پهنا فزون، اسدی، ازو هر بشیزه چو گیلی سپر نه آهن نه آتش بر او کارگر، اسدی، ، در زبان دری به معنی پشته و تل نیز آمده است، (انجمن آرا ذیل کلمه گیلو)
گیلانی، از مردم سرزمین گیلان، منسوب به گیلان، (از برهان قاطع)، از گیلان: همه مرزبانان زرین کمر بلوچی و گیلی به زرین سپر، فردوسی، چو شب گیل شد در گلیم سیاه ورا زرد گیلی سپر گشت ماه، اسدی (گرشاسب نامه ص 223)، به پیغمبر عرب یکسر مشرف گشت بر مردم ز ترک و روم و روس و هند و سند و گیلی و دیلم، ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 38)، چو زنبور گیلی کشیدند نیش به زنبوره زنبور کردند ریش، نظامی، ، طایفه ای باشد از گلیم پوشان، (برهان قاطع)، همان گیلی منسوب به گیلان است چه گلیم های گیلان در قدیم معروف بوده است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، نام طایفه ای هم هست از ترکان، (برهان قاطع)، نام قومی از مغولان و گویند نام امیری از امرای مغول است، (غیاث اللغات)، نوعی از اسبهای خوب و منسوب به گیلان چه در آنجا اسبهای نیکو باشد، (از غیاث اللغات) (ازحاشیۀ خسرو و شیرین چ وحید ص 159) : پس آنگه پای بر گیلی بیفشرد ز راه گیلکان لشکر به در برد، نظامی، چو رهوار گیلیم از این پل گذشت به گیلان ندارم سر بازگشت، نظامی، ، سپر و زوبین باشد، (انجمن آرا)، - سپر گیلی، یا گیلی سپر، ساخته در گیلان یا متداول در آنجا: سیاوش سپر خواست گیلی چهار دو جوشن دگر ز آهن آبدار، فردوسی، بفرمود تا روزبانان در برفتند با تیغ و گیلی سپر، فردوسی، سپرهای گیلی به پیش اندرون همی از جگرشان بجوشید خون، فردوسی، همه برگشان پهن و زنگارگون ز گیلی سپرها به پهنا فزون، اسدی، ازو هر بشیزه چو گیلی سپر نه آهن نه آتش بر او کارگر، اسدی، ، در زبان دری به معنی پشته و تل نیز آمده است، (انجمن آرا ذیل کلمه گیلو)
دهی از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان، واقع در 30هزارگزی شمال شیروان، باختر راه مالرو عمومی قل جق به رشوانلو، کوهستانی و سردسیر است، 329 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان، واقع در 30هزارگزی شمال شیروان، باختر راه مالرو عمومی قل جق به رشوانلو، کوهستانی و سردسیر است، 329 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادکان شهرستان خرمشهر، واقع در 61 هزارگزی شمال خاوری شادکان، هزارگزی خاور راه فرعی اهواز بشادکان. هوای آن گرم و دارای 100 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه جراحی تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری، راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان از طایفه آلبوشوکه هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادکان شهرستان خرمشهر، واقع در 61 هزارگزی شمال خاوری شادکان، هزارگزی خاور راه فرعی اهواز بشادکان. هوای آن گرم و دارای 100 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه جراحی تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری، راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان از طایفه آلبوشوکه هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
منسوب به شهر چگل. (ناظم الاطباء). منسوب به ’چگل’ که شهری از ترکستان قدیم است. کسی یا چیزی که از شهر چگل خیزد. و رجوع به چگل شود، کنایه از مرد یا زن زیباروی و خوش آب و رنگ. و رجوع به چگل شود
منسوب به شهر چگل. (ناظم الاطباء). منسوب به ’چگل’ که شهری از ترکستان قدیم است. کسی یا چیزی که از شهر چگل خیزد. و رجوع به چگل شود، کنایه از مرد یا زن زیباروی و خوش آب و رنگ. و رجوع به چگل شود