جدول جو
جدول جو

معنی گژ - جستجوی لغت در جدول جو

گژ
(گَ)
کج. منحنی:
حال با گژ کمان راست کند کار جهان
راستی تیرش گژی کند اندر جگرا.
شاکر بخاری (از شرح احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1178).
به چیزی که آید کسی را زمان
بپیچد دلش گژ بگردد کمان.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1736).
ورجوع به فهرست ولف شود
لغت نامه دهخدا
گژ
((گَ))
کج، منحنی
تصویری از گژ
تصویر گژ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گژدهم
تصویر گژدهم
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دژدار ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گژار
تصویر گژار
چینه دان مرغ
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ)
درختی است که آنرا به تازی شجرهالبق خوانند. در برهان گژم آورده و پشه غال را پشه دار گفته است. (آنندراج). رشیدی گژم آورده. رجوع به گژم شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
درخت ایلغون و به ترکی آن را گژ هم گویند. (شعوری ج 2 ورق 303)
لغت نامه دهخدا
(گَ دُ مِ گَ)
کنایه از برج عقرب است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ دُ مِ فَ)
کنایه از برج عقرب است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ هََ)
نام پهلوانی است ایرانی. (برهان) (آنندراج) :
بدین روی دژدار بد گژدهم
دلیران بیدار بااو بهم.
فردوسی.
رجوع به فهرست ولف شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دُ)
عقرب. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(گُ ژَ گَ)
نام طائری که پرهای آن به تیر نصب کنند. (آنندراج). جغد. بوم. صرد. بترکی آنرا کوجوکن گویند. (شعوری ج 2 ورق 322). و رجوع به گژنه شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
درخت سده را گویند که درخت پشه غال است و بعربی شجرهالبق خوانند. (برهان). نام درختی است که آنرا دردارو و کنجک و سده و پشه دار و لامشکر و سارشکدار گویند. (جهانگیری). در غیاث اللغه درخت سدره آمده است. رجوع به شعوری ج 2 ورق 301 شود، اندوه و دلتنگی. (برهان) (آنندراج). مصحف گرم است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
جغد. بوم. صرد. به ترکی کوجکن یا کوجوکن گویند و پر او را به تیرکمان می بندند. (شعوری ج 2 ورق 305). رجوع به گژگن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ ژَ/ ژِ)
نام یک قسم سنگی است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
بامی که از نی سازند و روی آنرا از گل بپوشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ دُ)
عقرب. اصح به کاف تازی است. (آنندراج). رشیدی هم به کاف تازی آورده است
لغت نامه دهخدا
(گِ)
ساحل دریا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نام میوه ای باشد. (آنندراج). گیاهی از نوع ریباس که آنرا کزبا و کرنا ورزبا نیز گویند. (شعوری ج 2 ورق 291). اصح ’کزبا = کزوا’ است. رجوع به کزبا در برهان قاطع چ معین شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
غربال. (آنندراج) (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 300 الف). مصحف ’گربال’ است
لغت نامه دهخدا
(گَ اَ گُ / گَ)
گزانگبین. شیرخشت. و بعربی من ّ گویند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 302 ب). رجوع به گزانگبین شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گژار. در فرهنگ رشیدی گژار بالضم چینه دان مرغ، امادر نسخۀ سروری بکاف تازی آمده. (حاشیۀ برهان قاطعچ معین). چینه دان مرغان را گویند و به عربی حوصله خوانند. (برهان). و آن را ژاغر خوانند. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ / رِ)
بمعنی گزاره که تعبیر و تفسیر خواب باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
چینه دان مرغ. اما در نسخۀ سروری به کاف تازی آمده. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
بیفکنی خورش پاک را زبی اصلی
بیاکنی به پلیدی ماهیان تو گژار.
بهرامی.
چه طایری است همایون همای همت تو
که هفت چرخ ورا دانه ای بود به گژار.
فخری (از فرهنگ رشیدی).
و رجوع به کژار و گژاژ شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دُ مِ سِ)
کنایه از برج عقرب است. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انگژه
تصویر انگژه
انگدان
فرهنگ لغت هوشیار
چینه دان مرغ حوصله: بیفکنی خورش پاک را زبی اصلی بیا کنی بپلیدی ماهیان تو گژار. (بهرامی)
فرهنگ لغت هوشیار
یا گژدم طاس آبگون. برج عقرب. یا گژدم گردون. برج عقرب یا گژدم نیلوفری. برج عقرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گژم
تصویر گژم
نارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گژار
تصویر گژار
((گَ))
چینه دان مرغ، حوصله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گژدم
تصویر گژدم
((گَ دُ))
عقرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گژفه
تصویر گژفه
آسفالت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گژفه کاری
تصویر گژفه کاری
آسفالت کاری
فرهنگ واژه فارسی سره
شرور، پر سر و صدا
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب لباسی گالشی
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب چنگک دار
فرهنگ گویش مازندرانی