جدول جو
جدول جو

معنی گوهرکلا - جستجوی لغت در جدول جو

گوهرکلا
از توابع بیرون بشم کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوهرملک
تصویر گوهرملک
(دخترانه)
گوهر (فارسی) + ملک (عربی) پادشاه زاده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گوهرآرا
تصویر گوهرآرا
(دخترانه)
آراینده گوهر، آراینده جواهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گوهرآما
تصویر گوهرآما
آنکه جواهر به رشته بکشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوهرآرا
تصویر گوهرآرا
آنچه یا آنکه گوهر را بیاراید و زینت بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوهرخا
تصویر گوهرخا
آنکه جواهر بخاید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوهرزا
تصویر گوهرزا
آنچه از آن گوهر برآید
فرهنگ فارسی عمید
(گَ / گُو هََ)
نام محلی است در فاصله چهار فرسخ و نیم شمال باشت. (فارسنامۀ ناصری ص 271)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ کَ دَ / دِ)
خانه گوهر. جای گوهر. آنجا که گوهر باشد یا گوهر نگه دارند:
کلکم چو ز خط عقدنگار آید گویی
گوهرکده ها در دل تاریک مداد است.
طالب آملی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(گَ کَ)
دهی است از دهستان کلارستاق، جزء قسمت بیرون بشم است. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 145)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
دهی است از دهستان میاندربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 38هزارگزی شمال باختر کرمانشاه و 1500گزی باختر شوسۀ سنندج. در دشت واقع و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 300 تن است. آب آن از رود خانه رازآور تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، حبوب، میوه و چغندرقند است. شغل اهالی زراعت است. از کاکیه اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
یکی ازآهنگهای موسیقی، گوشت، اصفهانک، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ کَ)
عمل گوهرکن:
به گوهرکنی تیشه را تیز کن
عروس سخن را شکرریز کن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ کَ / کِ)
عمل گوهرکش. حمل گوهر:
غنی کرد گردنکشان را ز گنج
ز گوهرکشی لشکر آمد به رنج.
نظامی.
مکلل به گوهر قبایی پرند
چو پروین به گوهرکشی ارجمند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شَ کُ)
مرکز بلوک شهر کلادون در ناحیۀ نور مازندران. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 110 و 111 شود
لغت نامه دهخدا
(گَ/ گُو هََ)
یکی از دهستانهای نه گانه بخش خاش شهرستان زاهدان. این دهستان در باختر خاش قرار گرفته است و راه فرعی خاش به نرماشیر از این دهستان میگذرد و حدود آن به شرح زیر است: از شمال به دهستان اسگل آباد، از خاور به دهستان کلنگور، از جنوب به دهستان کارواند، از باختر به دهستان بزمان از شهرستان ایرانشهر. محلی جلگه با تپه های خاکی و هوای آن گرم معتدل است و آب آن از قنات، چشمه و چاه تأمین میگردد و بیشتر ساکنان دهستان چادرنشین هستند. محصول عمده آن: غلات، ذرت و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. از ده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است. و جمعیت آن دوهزار تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گِ لَ / لِ کَ)
دهی است از دهستان اسفیورد شورآب بخش مرکزی شهرستان ساری که در 9000گزی جنوب باختری ساری و 3000گزی جنوب راه شوسۀ ساری به شاهی واقع شده است. هوای آن معتدل و مرطوب و سکنۀ آن 470 تن است. آب آنجا از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه، توتون، سیگار، نیشکر و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. زمستان گله داران سوادکوه برای تعلیف گوسفندان از مراتع این ده استفاده می نمایند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کو کِ)
دهی از دهستان آتابای که در بخش مرکزی گنبدقابوس واقع است و 235 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گورکا
تصویر گورکا
کوس طبل
فرهنگ لغت هوشیار
آنجا که گوهر باشد یا گوهر نگهدارند جای جواهر: کلکم چو ز خط عقد نگار آید گویی گوهرکده ها در دل تاریک مداد است. (طالب آملی)
فرهنگ لغت هوشیار
کشنده گوهر حامل جواهر: گشاد از گوش گوهرکش بسی نعل سم شبدیز را کرد آتشین لعل. (نظامی)، دارای گوهر، دست برنجن گوهر نشان دستبند مرصع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهرکشی
تصویر گوهرکشی
عمل گوهرکش حمل گوهر
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع کیاکلای قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع پشتکوه شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای در ناحیه بیرون بشم ازدهستان کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع میان دورود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی